گزارشی مختصر از نشستِ خبریِ نخستین سمپوزیوم کشوری آثار دانشجویی علوم اجتماعی
این نشست خبری در 30 بهمن 1396 در تالار گفتگوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست از حیث مسائل اجرایی و مالی نکاتی بیان گردید. نخست آنکه بنا شد تا ارسال چکیده مقاله به سمپوزیوم تا پایان اسفند 96 تمدید شود. همچنین اعلام گردید که زمان نهایی ارسال مستند و متنِ کامل جستار نیز تا پایان اسفندماه است (چنانکه پیشتر تعیین شده بود). روندِ داوریها آغاز شده است و نهایتاً دوستانی که پیشنهاداتِ داورها را دریافت میکنند تا نیمه فروردین 97 چکیدهی اصلاح شده و تا پایان فروردین 97 متن کاملِ ارائهی خود را میفرستند (برای اطلاع بیشتر به شیوهنامهی داوری سمپوزیوم واقع در سایت و کانالِ تلگرامی سمپوزیوم رجوع شود). دوستانی که خواهان ارسال مستند هستند نیز برای چگونگی ارسال مستند خود به سایت سمپوزیوم رجوع کنند. مستندهای دریافتی نیز تا نیمه فروردینماه داوری خواهند شد.
از حیث مسائل مالی بیان گردید که سمپوزیوم فاکتورهایِ مخارج خود را توسط «موسسه فرهنگی بامداد امید صبا» تسویهحساب میکند و همچنین موسسه مجموعه چکیدههای سمپوزیوم را به چاپ خواهد رساند. از سوی دیگر، اتحادیه علوم اجتماعی بهتازگی به تفاهمی با مؤسسه عالی پژوهشِ تأمین اجتماعی دست یافته است که بر مبنای آن قرار است هزینهی رفتوآمد دانشجویانِ شهرستان تأمین شود و همچنین در صورتِ دریافت چکیدههای مرتبط با نابرابری، فقر و تأمین اجتماعی، مؤسسه این پژوهشها را تا رسیدن به یک پژوهش جامع حمایت مالی خواهد کرد.
در این نشست برخی از اعضایِ شورای راهبردی سمپوزیوم به همراهِ دبیر علمی سمپوزیوم، دکتر محمد رضایی و استاد انسانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی، دکتر نهال نفیسی به ایراد موضوعاتی در خصوص سمپوزیوم پرداختند که شرح مختصر آن را از نظر خواهیم گذارند.
سمپوزیوم در هفتهی سوم اردیبهشتماه 1397 در دانشگاه تربیت مدرس برگزار خواهد شد.[1]
دکتر محمد رضایی (دبیر علمی سمپوزیوم): اهمیتِ گردهمایی دانشجویان علوم اجتماعی
دکتر محمد رضایی دبیر علمی سمپوزیوم از طریق اسکایپ در نشست خبری حضور یافت. او بیان کرد که اتحادیهی انجمنهای علمیدانشجویی علوم اجتماعی میتواند خلئی را بهواسطهی چنین سمپوزیومی در فضایِ دانشگاهی پر کند. این خلأ همان نبودِ فضایی جهتِ گردهمایی دانشجویانی است که ایدههای بکر دارند اما تن به نوشتن در قالبهای مرسومِ آکادمی نمیدهند. این دانشجویان در سلسلهمراتب بوروکراتیکِ دانشگاهی جایی ندارند و نسبت به آن بیاعتنا هستند، اما اجتماعِ علمی به ایدههای ایشان نیاز دارد. اگر اتحادیهی انجمنهای علمیِ علوماجتماعی بتواند نقش یک نهادِ میانبرد میانِ دانشگاه و دانشجو را بازی کند و از جنسِ جشنوارههایِ فارابی و خوارزمی، سمپوزیومی را سالانه یا دوسالانه با حضور دانشجویانِ علوم اجتماعی از کلِ کشور برگزار کند، گام بزرگی برداشته است. از دید دکتر رضایی اگر قرار است علمِ بومی اجتماعی با محوریت مسائلِ بومی منطقهای معنیای داشته باشد، تنها از رهگذر گفتگو و تعاملِ دانشجویان درگیر مسائلِ منطقهای و بومی با یکدیگر ممکن میشود. چنین سمپوزیومی باید بتواند هدفِ تعامل و گفتگو میان دانشجویان را محقق کند.
صادق پیوسته (از اعضایِ شورای راهبردی سمپوزیوم): منطقِ گفتگوییِ اعتبار
در این سمپوزیوم کوشیدهایم تا جای ممکن صدای حاشیههای علوم اجتماعی به گوش برسد. اما چگونه؟ نخست این که اتحادیه تا جایی که مقدور بود در شهرستانها و دانشگاههای غیرتهران تبلیغ کرد و نتیجه این شد که امروز بیشتر آثار رسیده، از شهرستان هاست. دوم این که فرم ارائهی آثار دیگر فقط مقاله و مرور نیست و جستار و مستند جامعهشناختی هم اضافه شد تا این آثار هم دیده شوند و فرم نتواند زبان خود را به محتوا تحمیل کند. سوم آن که برگزارکنندگان و داوران، دانشجویان هستند نه اعضای هیأت علمی که وقت کافی برای مطالعه و بررسی آثار را ندارند و همچنین قرار نیست که فرم، محتوا، زمینه یا نظریه های خاصی را تحمیل کنند و هر اثر هم برای داوران باتجربه در آن زمینه فرستاده میشود و تنها از آن ها نظر مشورتی، آنهم در زمان محدود خواسته می شود و نویسندگان آثار نه معطل میشوند و نه مجبور به پذیرش نظر داوران. چهارم آن که ما نه از دانشجویان رسمی علوم اجتماعی که از هر کس که علوم اجتماعی مطالعه میکند با هر رشتهای، خواستهایم اثر خود را بفرستد و انتظار داریم صداهایی را بشنویم که تاکنون در این گونه محافل نشنیدهایم.
افزون بر چهار مورد بالا، مهمترین نکته این است که منطق اعتباریابی علمی در این سمپوزیوم با کنفرانسهای معمول فرق میکند و از منطق انباشت و نمایش بیرون است و گفتوگویی به معنای دیالکتیکی است. الان هر کدام ما خورجینی از آثار داریم که شوربختانه چندان هم جدی نیستند و در اثر جو مسموم متن فضای علمی کشور به تولید آنها دچار شدهایم. وارد کنفرانسهایی میشویم که ظرف ده دقیقه یا ربع ساعت، نصفه نیمه چیزهایی را بیان کنیم و خود را نشان دهیم. اغلب گفتو گوها و ارتباطهای علمی در حاشیهی کنفرانسهاست. در این سمپوزیوم، داورها به جای داوری معمول، وارد گفتوگو با نویسندگان و سازندگان آثار میشوند و حتی اگر کسی خواست تنها ایدهای را ارائه کند، باز هم میتواند. داورها کمک میکنند آن ایده یا مقاله یا جستار یا مستند پخته شود. سپس در زمان ارائه، هر اثر نیم ساعت ارائه می شود و نیم ساعت یا بیشتر در مورد آن، با حضور دیدگاههای مختلف گفتوگو میشود. کارها توسط چندین نفر به دقت خوانده میشوند و ممکن است تکمیل آثار بعد از گفتوگوها صورت پذیرد. این رفتوآمدهایِ نظری و تجربی است که آثار را پروار میکند. پس حاشیهی کنفرانسها و حتی حاشیههایی که از این کنفرانسها و متن اجتماعات علمی بیرون ایستادهاند، به ارائهی آثار خود تشویق میشوند. البته این تجربهی نخست است و انتظار داریم در بلند مدت، این نوع از اعتبار علمی و منطق گفتوگویی به جای یا دستکم در کنار آن منطق انباشتی و نمایشی، مطرح شود.
حسام سلامت (از اعضایِ شورای راهبردی سمپوزیوم): چرا دانشگاه؟
باید بر روی موضوعیتِ سمپوزیوم درنگ کرد. حوزهی علوم اجتماعی در کشور بهمعنای عام کلمه کمزور و ضعیف است. ما علوماجتماعیها در نظام دانش، در نظام سلسلهمراتبی دانش، فاقد کمینهترین نفوذ هستیم، خصوصاً در حوزهی سیاستگذاریها. ما قدرت اثرگذاری در سطوح سیاستگذاریها نداریم. اگر قرار هست علوم اجتماعی اثرگذار باشد، باید ایدهی سازماندهی اهالیِ علم را جدی گرفت. چنین نشستی از همینجا ناشی میشود که دانشجویان باید بتوانند همدیگر را پیدا کنند و با یکدیگر گفتگو کنند و یک نیروی جمعیِ علمی بسازند. اتحادیه هم از همینجا برآمد: چگونه میشود در قالب یک نهاد نیروهایِ علوم اجتماعیخوانده را دورِ هم آورد؟ بنابراین سامانیابیِ نیروهای علوم اجتماعی مهم است، خصوصاً اگر این نیروها دانشجو باشند. سمپوزیوم هم از همینجا ناشی شد که چگونه میتوانیم ایدههای نیروها را سامان دهیم؟ چگونه میتوانیم همدیگر را پیدا کنیم و بنابراین چگونه میتوانیم بیشتر اثرگذار باشیم؟
اما چرا به موضوع دانشگاه رسیدیم. در دو سطح میتوان به این مسئله پاسخ داد: سطح اول برمیگردد به نتیجهای که خود فعالان دانشجویی علوم اجتماعی در جلسهی مشترکی که با هم در تیرماه 96 داشتیم، به آن رسیدند. یک توافق نسبیای وجود داشت که دانشگاه و زیست دانشجویی میتواند موضوع نخست چنین سمپوزیومی باشد. بنابراین سطح اول به ماجرایِ اجرایی برمیگردد. اما سطح دوم به این مربوط میشود که چگونه توجیه میکنیم که چرا دانشگاه؟ این توافق نسبی را چه چیز توجیه میکند. باز به دو صورت میتوان به این سوال جواب داد. در صورت اول میتوان گفت اهمیتِ انتخاب دانشگاه به اهمیت «تخیل جامعهشناختیِ» سیرایت میلز ربط دارد. درواقع کسانی که خود در دانشگاه زیست میکنند، باید بتوانند از زندگیهای فردی خود مسئلهسازی کنند و آن را به امر اجتماعی و مسائلِ اجتماعی پیوند دهند. این همان «بازاندیشیِ خودِ» مطلوب سنتهای انتقادی علوم اجتماعی است. بنابراین تخیل جامعهشناختیِ یک دانشجو احتمالاً با مسائلِ مرتبط با دانشگاه فعال میگردد. باید نخست بتوان سطحِ زندگیِ هرروزهی دانشجویان را پروبلماتیک کرد. اگر قرار است از سمپوزیومِ آثار دانشجویی سخن بگوییم. در صورت دوم میتوان پاسخ داد که اهمیتِ چرایی انتخابِ دانشگاه به بحرانِ دانشگاه برمیگردد: بحرانی که بهنظر میرسد از عدمِ استقلالِ نسبی میدان دانشگاهی برمیآید. درواقع میدان دانشگاه تحتِ سیطرهی نفوذِ منطق دو میدان سیاست و بازار قرار گرفته و خودآیینی دانشگاه زیر سوال رفته است. دانشگاهی که در کلیتِ خودش از یکسو تحتِ ارزش سودآفرینی قرار گرفته- بدل به نوعی بنگاهِ اقتصادی شده- و از سوی دیگر عرصهی تاختوتاز ایدئولوژیک حاکمیت گشته است. چنین وضعیتی پیامدهایی برای دانشگاه به دنبال آورده که همه را به این صرافت انداخته که دانشگاه در بحران است. منطق ادارهی دانشگاه دارد تغییر میکند و انواع تحولات را از سر میگذارند و ما اگر معاصر زمان خود باشیم، باید به دانشگاه فکر کنیم.
پوریا جهانشاد (از اعضایِ شورای راهبردی سمپوزیوم): ضرورتِ پیوند دو حوزه مستند و علوم اجتماعی
اتفاق مهمی که در این سمپوزیوم افتاده، اضافه کردن بخش مستند به بخش های نوشتاری است. به این ترتیب که افراد میتوانند از مدیوم تصویر و سینما هم علاوه بر فرمت های نوشتاری استفاده کنند. این کار نشان می دهد این سمپوزیوم قرار نیست در امتداد خودآئینسازی علوم اجتماعی و قطع ارتباط این حوزه با جامعه و مردم قدم بردارد. اگر بپذیریم که اصلیترین کارکرد علوم اجتماعی، بده بستان مثبت با جامعه و تاثیرگذاری برای تغییر و اصلاح وضع موجود است، آن وقت نمیشود از اهمیت و گستره تاثیرگذاری تصویر غافل شد. امروزه ما میبینیم به واسطه همین اهمیت و تاثیرگذاری تصویر بر بدنه جامعه، بسیاری از نهادهای قدرت رو به تولید فیلم و ترویج دیدگاهایشان از طریق فیلم آوردهاند و به واسطه این مدیوم رو به تاریخسازی و برساختن واقعیت اجتماعی به شیوهای آورده اند که بتواند منافع خود و همپیمانانشان را تامین کند.
اهمیت دیگر وجود بخش مستند در این سمپوزیوم ناشی از برقرار کردن پیوند بین حوزه های علوم اجتماعی و سینما است. این مسئلهای است که اهمیت آن دوسویه است. از یک طرف مستندسازان میتوانند از علوم اجتماعیدانان بیاموزند که واقعیت امری خنثی و صرفاً صوری نیست. بلکه واقعیت علاوه بر جنبه صوری یا جنبههایی که با حواس پنجگانه دریافت میشود دارای وجوه معنایی است. واقعیت تنها آنچه میبینیم نیست، بلکه مفاهیم و ارزشهای اجتماعیای که به چیزها نسبت میدهیم را هم در بر میگیرد و نتیجتاً امری برساخته است که همین برساخته بودن نقش گفتمانهای قدرت را در ساخت آن نشان میدهد. بنابراین تلاش برای دستیابی به شفافیت در نمایش واقعیت حتی اگر به فرض محال، شدنی باشد، کاری جز بازتولید وضع موجود و بازتولید نظام مفهومی و ارزشی مستقر انجام نمیدهد.
اگر فرض برساخته بودن واقعیتی که قصد تصویر کردن آن را داریم مورد توجه قرار بگیرد، کاری که میباید صورت داد، نه مشاهده بلکه مداخله است و این چیزی است که میتوان از نگاه انتقادی علوم اجتماعی آموخت. از طرف دیگر علوم اجتماعیدانان نیز نمی توانند بدون آشنایی با ویژگیها، امکانات و محدودیتهای مدیوم سینما، به سراغ این مدیوم بروند. منظورم از محدودیت و امکانات، صرفاً آموزشهای تکنیکی نیست، بلکه فراگیری این نکته است که مدیوم سینما خودش هم ابزاری خنثی نیست و چندین نوع وساطت در حین ساخت فیلم اتفاق میافتد که نمیتوان به آن ها بیتوجه بود. در واقع نه میتوان به سینما به عنوان ابزاری خنثی نگاه کرد و نه میتوان واقعیت را خنثی در نظر گرفت. به تصور من تعامل بین حوزه های سینما و علوم اجتماعی خصوصاً در زمان فعلی که به سرعت مستندسازی ما در حال خنثی و بیخاصیت شدن است خیلی اهمیت دارد. متاسفانه با هدایت نَرم متولیان سینمایی روبه روز بیشتر شاهد آن هستیم که دغدغههای اجتماعی مستندسازان جای خود را به دغدغههای فروش، اکران، تماشاگر و جشنواره میدهد. البته این حرف من به معنای آن نیست که دیگر مستندسازی که دغدغه اجتماعی داشته باشد سراغ نداریم، اما نوع نمایش این دغدغهها هم در حال حاضر در اشکال حادنگار و معضلنگار و حقوق بشری خلاصه شده است. این واقعیت است که درباره بزهکاری، اعتیاد، مهاجران و دیگر مسائل اجتماعی فیلمهای زیادی ساخته میشود اما باید بپذیریم صرف نمایش گروههای حاشیهای به خودی خود اهمیت ندارد بلکه چگونگی تصویر کردن آنها است که مهم است. اگر ما فیلمی درباره این گروهها بسازیم و همه مشکلات را در فیلمها به گردن آنها و رخوت و بیارادگیشان بیندازیم و نقش خودمان و دولت را در پیدایی وضعیت فرودستی آنها نادیده بگیریم، دقیقاً داریم وضعیت موجود را بازتولید و جایگاههای فرادستی و فرودستی را تثبیت و طبیعیسازی میکنیم. نگاه حقوق بشرزده خیلی از این دوستان مستندساز در نهایت ذیل رویکرد خیریهای به این مسائل اجتماعی کاری جز جمعآوری اعانه برای این گروههای حاشیهای انجام نمیدهد؛ در حالیکه آنچه در این زمینه به واقع نیاز است، تغییر در گفتمان موجود و بر هم زدن نظم نمادین شکلگرفته بر پایه منافع اقتصادی و سیاسی است. این فیلمها که بین مستندسازها و مردم به عنوان مستند اجتماعی تلقی میشوند چند ویژگی عمده دارند که نشاندهنده ویژگیهای پوزیتیویستی آنهاست: 1- مشاهدهمحوری 2- استنتاجهای کلی از مشاهدات جزئی 3- استفاده از روش استقرا برای اثبات فرآیندهای مشاهدهای.
در برابر مستندهای مشاهدهای، ما چند سالی است که به همراه دکتر بهرنگ صدیقی روی ایده مستند جامعهشناختی کار میکنیم و همین ترم مستند جامعه شناختی را هم به عنوان رویکرد مورد نظرمان در این سمپوزیوم معرفی کردهایم. اگر بخواهم خیلی خلاصه به ویژگی مستندهای جامعه شناختی اشاره کنم، این ویژگیها اینها هستند: 1- مواجهه خودانعکاسانه با مدیوم 2- مواجهه مداخلهجویانه در نسبت با واقعیت 3- تولید مشارکتی فیلم و دانش حاصل از آن بین مستندساز و مشارکتکنندگان مقابل دوربین 4- به کارگیری تخیل جامعه شناختی یا پیوند زدن و جستجوی مسائل فردی با امور اجتماعی
دکتر نهال نفیسی (استاد انسانشناسی): اهمیتِ جُستار و نوشتار جُستارگونه
اول این را بگویم که چقدر خوشحال و مفتخرم از اینکه به این جمع دعوت شدهام تا دربارۀ برداشت خودم از چشمانداز رویدادی بگویم که خیلی راجع بهش ذوقزدهام و خیلی برایش احترام قائلم – هم برای ایدهاش و هم برای آدمهایی، اعم از دانشجو و غیردانشجو، که پشتش هستند و پیشش میبرند. شخصاً بیشترین راحتی و امید به نقد و تحول رویههای رایج آموزشی، پژوهشی و نگارشی را در جمع دانشجویان احساس میکنم، اما برداشتم این است که نظام آموزشیای که خود بخشی از آن هستم به طور سیستماتیک جذابیت، جسارت، و حتی صداقت را در دانشجویان میکُشد. بیآنکه بخواهم بتوارهای از «جذابیت» و «نوآوریِ» مدام بسازم و رقابت مدام برای هنجارشکنی را تقدیس کنم، این اقدام دانشجویی برای به چالش کشیدن رویههای غالب و به نمایش گذاشتن پتانسیلِ دیگرگونه بودن را رویدادی بسیار میمون مییابم و با آغوش باز از آن استقبال میکنم.
انسانشناسی به واسطۀ روش شاخصش، مردمنگاری، شاید نزدیکترین رابطه را با «نگاشتن» دارد. نگاشتن به معنای وسیع کلمه که نه فقط نوشتن بلکه فیلم و عکس و سایر مدیومها را هم دربرمیگیرد. در سالهایی که در برنامۀ دکتری انسانشناسی دانشگاه رایس تحصیل میکردم، تک و توک دانشجوهایی بودند که رسالۀ خود را به صورت «کمیک استریپ» (رمان گرافیکی) نوشتند یا بخش مهمی از کار خود را به صورت گرافیتی/استنسیل روی دیوارهای گالری دانشگاه ارائه دادند. مردمنگاری یک ژانر پژوهش و نگارش در علوم اجتماعی است که «متنیتِ» متنهای خود را جدی میگیرد و مدام عناصر آن –از نوع حضور خود پژوهشگر/راوی در متن تا خط سیر «حکایت مواجهه با میدان»، و از لحن و زاویۀ دید تا نحوۀ در هم تنیدن امر شخصی با امر عمومی، روزمرگیهای مقیاس خُرد با ساختارهای مقیاس کلان، و دادههای عینی با مفاهیم انتزاعی – را نه فقط در محتوای متن که در فرم آن نیز به پرسش و چالش میکشد. اساس مردمنگاری being there یا «آنجا بودن» (در میدان) است، اما از شکلهای بودن در «اینجا،» یعنی در متنی که پیش روست و پیشینهها و پیامدهای این شکلهای بودن در متن نیز غافل نیست. شاید صریحترین گواه آن را در مجموعه مقالاتی بتوان دید که در سال 1986 با عنوان Writing Culture: The Politics and Poetics of Ethnography به چاپ رسید و وجوه سیاسی و فنیِ فرهنگنگاری و هم خودِ فرهنگِ نوشتن در انسانشناسی به طور خاص و علوم انسانی به طور عام (یکی از سرویراستاران مجموعه، جیمز کلیفورد، تاریخنگار بود) را پیش چشم میآورد.
توجه داشته باشیم که مجموعۀ بالا (Writing Culture) برای مثال خود در چه زمانهای به بازار آمد: در دهۀ 1980، وقتی تکانۀ جنبشهای اجتماعی گسترده، از جنبشهای رنگینپوستان و زنان و دگرباشان گرفته تا جنبشهای ضدجنگ و جنبشهای آزادیخواهانه در مستعمرههای سابق و سایر جنبشهای ضد سلطهای که انقلاب ایران نیز خود یکی از آنها بود، فضای دانشگاهی و به طور خاص فضای علوم انسانی غرب را لرزانده و عرصه را بر رویههای آموزشی، پژوهشی و نگارشی رایج تنگ کرده بود. با فرم و روشِ درجازده و درخودمانده نمیشد به استقبال گشودگی و شمول بیشتر در عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی رفت. روش در علم و جنبش در اجتماع دست در دست یکدیگر داشته و دارند؛ به عبارت دیگر، «متنیت» خود عین سیاست است. سمپوزیوم دانشجویی هم به این معنا نه فقط گشودن درهای دانشگاه به روی شکلی از اندیشهورزی که خود شکلی از سیاستورزیست. نباید متوهم بود که صرف باز کردن لای در کافیست تا سیلی از آثار درخشان سرریز کند و ما را با خود ببرد! اتفاقاً باید منتظر کارهای کم و کارهای «بد» بود؛ منتها این «بد» بودن اگر به معنای معذبی و ناهمخوانی متون با شاخصهای موجود و بیرون افتادن خواسته یا ناخواستهشان از چارچوبهای متداول باشد و اگر بر خامی بارقهها و ضعیف و نحیف بودن عضلات پژوهشی و نگارشی بدیل انگشت بگذارد، خیلی هم خوب است، چون فضای مناسب را برای نقد و تحول به وجود میآورد. به این معنا، کارهای «بد» بهترین کارها هستند و نباید ازشان ترسید.
[1] جهتِ اطلاع بیشتر به سایت سمپوزیوم به نشانی: http://socialsymposium.ir و کانالِ تلگرامی سمپوزیوم به نشانی: https://t.me/Socialsymposium رجوع کنید. در صورتِ طرح پرسش میتوانید با ایمیل سمپوزیوم مکاتبه نمایید: Socialsymposium97@gmail.com