گزارشی مختصر از نشست خبری سمپوزیوم

گزارشی مختصر از نشست خبری سمپوزیوم

گزارشی مختصر از نشستِ خبریِ نخستین سمپوزیوم کشوری آثار دانشجویی علوم اجتماعی

این نشست خبری در 30 بهمن 1396 در تالار گفتگوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست از حیث مسائل اجرایی و مالی نکاتی بیان گردید. نخست آنکه بنا شد تا ارسال چکیده مقاله به سمپوزیوم تا پایان اسفند 96 تمدید شود. هم‌چنین اعلام گردید که زمان نهایی ارسال مستند و متنِ کامل جستار نیز تا پایان اسفند‌ماه است (چنان‌که پیشتر تعیین شده بود). روندِ داوری‌ها آغاز شده است و نهایتاً دوستانی که پیشنهاداتِ داورها را دریافت می‌کنند تا نیمه فروردین 97 چکیده‌ی اصلاح شده و تا پایان فروردین 97 متن کاملِ ارائه‌ی خود را می‌فرستند (برای اطلاع بیشتر به شیوه‌نامه‌ی داوری سمپوزیوم واقع در سایت و کانالِ تلگرامی سمپوزیوم رجوع شود). دوستانی که خواهان ارسال مستند هستند نیز برای چگونگی ارسال مستند خود به سایت سمپوزیوم رجوع کنند. مستندهای دریافتی نیز تا نیمه فروردین‌ماه داوری خواهند شد.

از حیث مسائل مالی بیان گردید که سمپوزیوم فاکتورهایِ مخارج خود را توسط «موسسه ‌فرهنگی بامداد امید صبا» تسویه‌حساب ‌می‌کند و هم‌چنین موسسه مجموعه چکیده‌های سمپوزیوم را به چاپ خواهد رساند. از سوی دیگر، اتحادیه علوم اجتماعی به‌تازگی به تفاهمی با مؤسسه عالی پژوهشِ تأمین اجتماعی دست ‌یافته است که بر مبنای آن قرار است هزینه‌ی رفت‌وآمد دانشجویانِ شهرستان تأمین شود و هم‌چنین در صورتِ دریافت چکیده‌های مرتبط با نابرابری، فقر و تأمین اجتماعی، مؤسسه این پژوهش‌ها را تا رسیدن به یک پژوهش جامع حمایت مالی خواهد کرد.

در این نشست برخی از اعضایِ شورای راهبردی سمپوزیوم به همراهِ دبیر علمی سمپوزیوم، دکتر محمد رضایی و استاد انسان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی، دکتر نهال نفیسی به ایراد موضوعاتی در خصوص سمپوزیوم پرداختند که شرح مختصر آن را از نظر خواهیم گذارند.

سمپوزیوم در هفته‌ی سوم اردیبهشت‌ماه 1397 در دانشگاه تربیت مدرس برگزار خواهد شد.[1]

دکتر محمد رضایی (دبیر علمی سمپوزیوم): اهمیتِ گردهمایی دانشجویان علوم اجتماعی

دکتر محمد رضایی دبیر علمی سمپوزیوم از طریق اسکایپ در نشست خبری حضور یافت. او بیان کرد که اتحادیه‌ی انجمن‌های علمی­دانشجویی علوم اجتماعی می‌تواند خلئی را به‌واسطه‌ی چنین سمپوزیومی در فضایِ دانشگاهی پر کند. این خلأ همان نبودِ فضایی جهتِ گردهمایی دانشجویانی است که ایده‌های بکر دارند اما تن به نوشتن در قالب‌های مرسومِ آکادمی نمی‌دهند. این دانشجویان در سلسله‌مراتب بوروکراتیکِ دانشگاهی جایی ندارند و نسبت به آن بی‌اعتنا هستند، اما اجتماعِ علمی به ایده‌های ایشان نیاز دارد. اگر اتحادیه‌ی انجمن‌های علمیِ علوم‌اجتماعی بتواند نقش یک نهادِ میان‌برد میانِ دانشگاه و دانشجو را بازی کند و از جنسِ جشنواره‌هایِ فارابی و خوارزمی، سمپوزیومی را سالانه یا دوسالانه با حضور دانشجویانِ علوم اجتماعی از کلِ کشور برگزار کند، گام بزرگی برداشته است. از دید دکتر رضایی اگر قرار است علمِ بومی اجتماعی با محوریت مسائلِ بومی منطقه‌ای معنی‌ای داشته باشد، تنها از رهگذر گفتگو و تعاملِ دانشجویان درگیر مسائلِ منطقه‌ای و بومی با یکدیگر ممکن می‌شود. چنین سمپوزیومی باید بتواند هدفِ تعامل و گفتگو میان دانشجویان را محقق کند.

محمد رضایی

صادق پیوسته (از اعضایِ شورای راهبردی سمپوزیوم): منطقِ گفتگوییِ اعتبار

در این سمپوزیوم کوشیده‌ایم تا جای ممکن صدای حاشیه‌های علوم اجتماعی به گوش برسد. اما چگونه؟ نخست این که اتحادیه‌ تا جایی که مقدور بود در شهرستان‌ها و دانشگاه‌های غیرتهران تبلیغ کرد و نتیجه این شد که امروز بیشتر آثار رسیده، از شهرستان هاست. دوم این که فرم ارائه­ی آثار دیگر فقط مقاله و مرور نیست و جستار و مستند جامعه‌شناختی هم اضافه شد تا این آثار هم دیده شوند و فرم نتواند زبان خود را به محتوا تحمیل کند. سوم آن که برگزارکنندگان و داوران، دانشجویان هستند نه اعضای هیأت علمی که وقت کافی برای مطالعه و بررسی آثار را ندارند و همچنین قرار نیست که فرم، محتوا، زمینه یا نظریه های خاصی را تحمیل کنند و هر اثر هم برای داوران باتجربه در آن زمینه فرستاده می‌شود و تنها از آن ها نظر مشورتی، آن­هم در زمان محدود خواسته می شود و نویسندگان آثار نه معطل می‌شوند و نه مجبور به پذیرش نظر داوران.  چهارم آن که ما نه از دانشجویان رسمی علوم اجتماعی که از هر کس که علوم اجتماعی مطالعه می‌کند با هر رشته‌ای، خواسته‌ایم اثر خود را بفرستد و انتظار داریم صداهایی را بشنویم که تاکنون در این گونه محافل نشنیده‌ایم.

افزون بر  چهار مورد بالا، مهم‌ترین نکته این است که منطق اعتباریابی علمی در این سمپوزیوم با کنفرانس‌های معمول فرق می‌کند و از منطق انباشت و نمایش بیرون است و گفت‌وگویی به معنای دیالکتیکی است. الان هر کدام ما خورجینی از آثار داریم که شوربختانه چندان هم جدی نیستند و در اثر جو مسموم متن فضای علمی کشور به تولید آن‌ها دچار شده‌ایم.  وارد کنفرانس­هایی می­شویم که ظرف ده دقیقه یا ربع ساعت، نصفه نیمه چیزهایی را بیان کنیم و خود را نشان دهیم. اغلب گفت‌و گوها و ارتباط­های علمی در حاشیه­ی کنفرانس­هاست. در این سمپوزیوم، داورها به جای داوری معمول، وارد گفت‌وگو با نویسندگان و سازندگان آثار می­شوند و حتی اگر کسی خواست تنها ایده­ای را ارائه کند، باز هم می‌تواند. داورها کمک می­کنند آن ایده یا مقاله یا جستار یا مستند پخته شود. سپس در زمان ارائه، هر اثر نیم ساعت ارائه می شود و نیم ساعت یا بیشتر در مورد آن، با حضور دیدگاه­های مختلف گفت­وگو می‌شود. کارها توسط چندین نفر به دقت خوانده می­شوند و ممکن است تکمیل آثار بعد از گفت­وگوها صورت پذیرد. این رفت­وآمدهایِ نظری و تجربی است که آثار را پروار می‌کند. پس حاشیه‌ی کنفرانس­ها و حتی حاشیه­هایی که از این کنفرانس­ها و متن اجتماعات علمی بیرون ایستاده­اند، به ارائه‌ی آثار خود تشویق می­شوند. البته این تجربه‌ی نخست است و انتظار داریم در بلند مدت، این نوع از اعتبار علمی و منطق گفت­وگویی به جای یا دست‌کم در کنار آن منطق انباشتی و نمایشی، مطرح شود.

 نشست خبری سمپوزیوم

حسام سلامت (از اعضایِ شورای راهبردی سمپوزیوم): چرا دانشگاه؟

باید بر روی موضوعیتِ سمپوزیوم درنگ کرد. حوزه‌ی علوم اجتماعی در کشور به‌معنای عام کلمه کم‌زور و ضعیف است. ما علوم‌اجتماعی‌ها در نظام دانش، در نظام سلسله‌مراتبی دانش، فاقد کمینه‌ترین نفوذ هستیم، خصوصاً در حوزه‌ی سیاست‌گذاری‌ها. ما قدرت اثر‌گذاری در سطوح سیاست‌گذاری‌ها نداریم. اگر قرار هست علوم اجتماعی اثرگذار باشد، باید ایده‌ی سازماندهی اهالیِ علم را جدی گرفت. چنین نشستی از همین‌جا ناشی می‌شود که دانشجویان باید بتوانند هم‌دیگر را پیدا کنند و با یکدیگر گفتگو کنند و یک نیروی جمعیِ علمی بسازند. اتحادیه هم از همین‌جا برآمد: چگونه می‌شود در قالب یک نهاد نیروهایِ علوم اجتماعی‌خوانده را دورِ هم آورد؟ بنابراین سامان‌یابیِ نیروهای علوم اجتماعی مهم است، خصوصاً اگر این نیروها دانشجو باشند. سمپوزیوم هم از همین‌جا ناشی شد که چگونه می‌توانیم ایده‌های نیروها را سامان دهیم؟ چگونه می‌توانیم همدیگر را پیدا کنیم و بنابراین چگونه می‌توانیم بیشتر اثرگذار باشیم؟

اما چرا به موضوع دانشگاه رسیدیم. در دو سطح می‌توان به این مسئله پاسخ داد: سطح اول برمی‌گردد به نتیجه‌ای که خود فعالان دانشجویی علوم اجتماعی در جلسه‌ی مشترکی که با هم در تیرماه 96 داشتیم، به آن رسیدند. یک توافق نسبی‌ای وجود داشت که دانشگاه و زیست دانشجویی می‌تواند موضوع نخست چنین سمپوزیومی باشد. بنابراین سطح اول به ماجرایِ اجرایی برمی‌گردد. اما سطح دوم به این مربوط می‌شود که چگونه توجیه می‌کنیم که چرا دانشگاه؟ این توافق نسبی را چه چیز توجیه می‌کند. باز به دو صورت می‌توان به این سوال جواب داد. در صورت اول می‌توان گفت اهمیتِ انتخاب دانشگاه به اهمیت «تخیل جامعه‌شناختیِ» سی‌رایت‌ میلز ربط دارد. درواقع کسانی که خود در دانشگاه زیست می‌کنند، باید بتوانند از زندگی‌های فردی خود مسئله‌سازی کنند و آن را به امر اجتماعی و مسائلِ اجتماعی پیوند دهند. این همان «بازاندیشیِ خودِ» مطلوب سنت‌های انتقادی علوم اجتماعی است.  بنابراین تخیل جامعه‌شناختیِ یک دانشجو احتمالاً با مسائلِ مرتبط با دانشگاه فعال می‌گردد. باید نخست بتوان سطحِ زندگیِ هرروزه‌ی دانشجویان را پروبلماتیک کرد. اگر قرار است از سمپوزیومِ آثار دانشجویی سخن بگوییم. در صورت دوم می‌توان پاسخ داد که اهمیتِ چرایی انتخابِ دانشگاه به بحرانِ دانشگاه برمی‌گردد: بحرانی که به‌نظر می‌رسد از عدمِ استقلالِ نسبی میدان دانشگاهی برمی‌آید. درواقع میدان دانشگاه تحتِ سیطره‌ی نفوذِ منطق دو میدان سیاست و بازار قرار گرفته‌ و خودآیینی دانشگاه زیر سوال رفته است. دانشگاهی که در کلیتِ خودش از یک‌سو تحتِ ارزش سودآفرینی قرار گرفته- بدل به نوعی بنگاهِ اقتصادی شده- و از سوی دیگر عرصه‌ی تاخت‌وتاز ایدئولوژیک حاکمیت گشته است. چنین وضعیتی پیامدهایی برای دانشگاه به دنبال آورده که همه را به این صرافت انداخته که دانشگاه در بحران است. منطق اداره‌ی دانشگاه دارد تغییر می‌کند و انواع تحولات را از سر می‌گذارند و ما اگر معاصر زمان خود باشیم، باید به دانشگاه فکر کنیم.

 نشست خبری سمپوزیوم

پوریا جهانشاد (از اعضایِ شورای راهبردی سمپوزیوم): ضرورتِ پیوند دو حوزه مستند و علوم اجتماعی

اتفاق مهمی که در این سمپوزیوم افتاده، اضافه کردن بخش مستند به بخش های نوشتاری است. به این ترتیب که افراد می­توانند از مدیوم تصویر و سینما هم علاوه بر فرمت های نوشتاری استفاده کنند. این کار نشان می دهد این سمپوزیوم قرار نیست در امتداد خودآئین­سازی علوم اجتماعی و قطع ارتباط این حوزه با جامعه و مردم قدم بردارد. اگر بپذیریم که اصلی­ترین کارکرد علوم اجتماعی، بده بستان مثبت با جامعه و تاثیرگذاری برای تغییر و اصلاح وضع موجود است، آن وقت نمی­شود از اهمیت و گستره تاثیرگذاری تصویر غافل شد. امروزه ما می­بینیم به واسطه همین اهمیت و تاثیرگذاری تصویر بر بدنه جامعه، بسیاری از نهادهای قدرت رو به تولید فیلم و ترویج دیدگاهایشان از طریق فیلم آورده­اند و به واسطه این مدیوم رو به تاریخ­سازی و برساختن واقعیت اجتماعی به شیوه­ای آورده اند که بتواند منافع خود و هم­پیمانانشان را تامین کند.

اهمیت دیگر وجود بخش مستند در این سمپوزیوم ناشی از برقرار کردن پیوند بین حوزه های علوم اجتماعی و سینما است. این مسئله­ای است که اهمیت آن دوسویه است. از یک طرف مستندسازان می­توانند از علوم اجتماعی­دانان بیاموزند که واقعیت امری خنثی و صرفاً صوری نیست. بلکه واقعیت علاوه بر جنبه صوری یا جنبه­هایی که با حواس پنج­گانه دریافت می­شود دارای وجوه معنایی است. واقعیت تنها آنچه می­بینیم نیست، بلکه مفاهیم و ارزش­های اجتماعی­ای که به چیزها نسبت می­دهیم را هم در بر می­گیرد و نتیجتاً امری برساخته است که همین برساخته بودن نقش گفتمان­های قدرت را در ساخت آن نشان می­دهد. بنابراین تلاش برای دست­یابی به شفافیت در نمایش واقعیت حتی اگر به فرض محال، شدنی باشد، کاری جز بازتولید وضع موجود و بازتولید نظام مفهومی و ارزشی مستقر انجام نمی­دهد.

 اگر فرض برساخته بودن واقعیتی که قصد تصویر کردن آن را داریم مورد توجه قرار بگیرد، کاری که می­باید صورت داد، نه مشاهده بلکه مداخله است و این چیزی است که می­توان از نگاه انتقادی علوم اجتماعی آموخت. از طرف دیگر علوم اجتماعی­دانان نیز نمی توانند بدون آشنایی با ویژگی­ها، امکانات و محدودیت­های مدیوم سینما، به سراغ این مدیوم بروند. منظورم از محدودیت و امکانات، صرفاً آموزش­های تکنیکی نیست، بلکه فراگیری این نکته است که مدیوم سینما خودش هم ابزاری خنثی نیست و چندین نوع وساطت در حین ساخت فیلم اتفاق می­افتد که نمی­توان به آن ها بی­توجه بود. در واقع نه می­توان به سینما به عنوان ابزاری خنثی نگاه کرد و نه می­توان واقعیت را خنثی در نظر گرفت. به تصور من تعامل بین حوزه های سینما و علوم اجتماعی خصوصاً در زمان فعلی که به سرعت مستندسازی ما در حال خنثی و بی­خاصیت شدن است خیلی اهمیت دارد. متاسفانه با هدایت نَرم متولیان سینمایی روبه روز بیشتر شاهد آن هستیم که دغدغه­های اجتماعی مستندسازان جای خود را به دغدغه­های فروش، اکران، تماشاگر و جشنواره می­دهد. البته این حرف من به معنای آن نیست که دیگر مستندسازی که دغدغه اجتماعی داشته باشد سراغ نداریم، اما نوع نمایش این دغدغه­ها هم در حال حاضر در اشکال حادنگار و معضل­نگار و حقوق بشری خلاصه شده است. این واقعیت است که درباره بزهکاری، اعتیاد، مهاجران و دیگر مسائل اجتماعی فیلم­های زیادی ساخته می­شود اما باید بپذیریم صرف نمایش گروه­های حاشیه­ای به خودی خود اهمیت ندارد بلکه چگونگی تصویر کردن آن­ها است که مهم است. اگر ما فیلمی درباره این گروه­ها بسازیم و همه مشکلات را در فیلم­ها به گردن آن­ها و رخوت و بی­ارادگی­شان بیندازیم و نقش خودمان و دولت را در پیدایی وضعیت فرودستی آن­ها نادیده بگیریم، دقیقاً داریم وضعیت موجود را بازتولید و جایگاه­های فرادستی و فرودستی را تثبیت و طبیعی­سازی می­کنیم. نگاه حقوق بشرزده خیلی از این دوستان مستندساز در نهایت ذیل رویکرد خیریه­ای به این مسائل اجتماعی کاری جز جمع­آوری اعانه برای این گروه­های حاشیه­ای انجام نمی­دهد؛ در حالیکه آنچه در این زمینه به واقع نیاز است، تغییر در گفتمان موجود و بر هم زدن نظم نمادین شکل­گرفته بر پایه منافع اقتصادی و سیاسی است. این فیلم­ها که بین مستندسازها و مردم به عنوان مستند اجتماعی تلقی می­شوند چند ویژگی عمده دارند که نشان­دهنده ویژگی­های پوزیتیویستی آنهاست: 1- مشاهده­محوری 2- استنتاج­های کلی از مشاهدات جزئی 3- استفاده از روش استقرا برای اثبات فرآیندهای مشاهده‌ای.

در برابر مستندهای مشاهده‌ای، ما چند سالی است که به همراه دکتر بهرنگ صدیقی روی ایده مستند جامعه­شناختی کار می­کنیم و همین ترم مستند جامعه شناختی را هم به عنوان رویکرد مورد نظرمان در این سمپوزیوم معرفی کرده­ایم. اگر بخواهم خیلی خلاصه به ویژگی مستندهای جامعه شناختی اشاره کنم، این ویژگی­ها این­ها هستند: 1- مواجهه خودانعکاسانه با مدیوم 2- مواجهه مداخله­جویانه در نسبت با واقعیت 3- تولید مشارکتی فیلم و دانش حاصل از آن بین مستندساز و مشارکت­کنندگان مقابل دوربین 4- به کارگیری تخیل جامعه شناختی یا پیوند زدن و جستجوی مسائل فردی با امور اجتماعی

 نشست خبری سمپوزیوم

دکتر نهال نفیسی (استاد انسان‌شناسی): اهمیتِ جُستار و نوشتار جُستارگونه

اول این را بگویم که چقدر خوشحال و مفتخرم از اینکه به این جمع دعوت شده­ام تا دربارۀ برداشت خودم از چشم­انداز رویدادی بگویم که خیلی راجع بهش ذوق­زده­ام و خیلی برایش احترام قائلم – هم برای ایده­اش و هم برای آدم­هایی، اعم از دانشجو و غیردانشجو، که پشتش هستند و پیشش می­برند. شخصاً بیشترین راحتی و امید به نقد و تحول رویه­های رایج آموزشی، پژوهشی و نگارشی را در جمع­ دانشجویان احساس می­کنم، اما برداشتم این است که نظام آموزشی­ای که خود بخشی از آن هستم به طور سیستماتیک جذابیت، جسارت، و حتی صداقت را در دانشجویان می­کُشد.  بی­آنکه بخواهم بتواره­ای از «جذابیت» و «نوآوریِ» مدام بسازم و رقابت مدام برای هنجارشکنی را تقدیس کنم، این اقدام دانشجویی برای به چالش کشیدن رویه­های غالب و به نمایش گذاشتن پتانسیلِ دیگرگونه بودن را رویدادی بسیار میمون می­یابم و با آغوش باز از آن استقبال می­کنم.

انسان­شناسی به واسطۀ روش شاخصش، مردم­نگاری، شاید نزدیک­ترین رابطه را با «نگاشتن» دارد.  نگاشتن به معنای وسیع کلمه که نه فقط نوشتن بلکه فیلم و عکس و سایر مدیوم­ها را هم دربرمی­گیرد.  در سال­هایی که در برنامۀ دکتری انسان­شناسی دانشگاه رایس تحصیل می­کردم، تک و توک دانشجوهایی بودند که رسالۀ خود را به صورت «کمیک استریپ» (رمان گرافیکی) نوشتند یا بخش مهمی از کار خود را به صورت گرافیتی/استنسیل روی دیوارهای گالری دانشگاه ارائه دادند.  مردم­نگاری یک ژانر پژوهش و نگارش در علوم اجتماعی است که «متنیتِ» متن­های خود را جدی می­گیرد و مدام عناصر آن –از نوع حضور خود پژوهشگر/راوی در متن تا خط سیر «حکایت مواجهه با میدان»، و از لحن و زاویۀ دید تا نحوۀ در هم تنیدن امر شخصی با امر عمومی، روزمرگی­های مقیاس خُرد با ساختارهای مقیاس کلان، و داده­های عینی با مفاهیم انتزاعی – را نه فقط در محتوای متن که در فرم آن نیز به پرسش و چالش می­کشد. اساس مردم­نگاری being there یا «آنجا بودن» (در میدان) است، اما از شکل­های بودن در «اینجا،» یعنی در متنی که پیش روست و پیشینه­ها و پیامدهای این شکل­های بودن در متن نیز غافل نیست. شاید صریح­ترین گواه آن را در مجموعه مقالاتی بتوان دید که در سال 1986 با عنوان Writing Culture: The Politics and Poetics of Ethnography به چاپ رسید و وجوه سیاسی و فنیِ فرهنگ­نگاری و هم خودِ فرهنگِ نوشتن در انسان­شناسی به طور خاص و علوم انسانی به طور عام (یکی از سرویراستاران مجموعه، جیمز کلیفورد، تاریخ­نگار بود) را پیش چشم می­آورد.

توجه داشته باشیم که مجموعۀ بالا (Writing Culture) برای مثال خود در چه زمانه­ای به بازار آمد: در دهۀ 1980، وقتی تکانۀ جنبش­های اجتماعی گسترده، از جنبش­های رنگین­پوستان و زنان و دگرباشان گرفته تا جنبش­های ضدجنگ و جنبش­های آزادیخواهانه در مستعمره­های سابق و سایر جنبش­های ضد سلطه­ای که انقلاب ایران نیز خود یکی از آنها بود، فضای دانشگاهی و به طور خاص فضای علوم انسانی غرب را لرزانده و عرصه را بر رویه­های آموزشی، پژوهشی و نگارشی رایج تنگ کرده بود.  با فرم و روشِ درجازده و درخودمانده نمی­شد به استقبال گشودگی و شمول بیشتر در عرصه­های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی رفت.  روش در علم و جنبش در اجتماع دست در دست یکدیگر داشته و دارند؛ به عبارت دیگر، «متنیت» خود عین سیاست است.  سمپوزیوم دانشجویی هم به این معنا نه فقط گشودن درهای دانشگاه به روی شکلی از اندیشه­ورزی که خود شکلی از سیاست­ورزی­ست. نباید متوهم بود که صرف باز کردن لای در کافی­ست تا سیلی از آثار درخشان سرریز کند و ما را با خود ببرد!  اتفاقاً باید منتظر کارهای کم و کارهای «بد» بود؛ منتها این «بد» بودن اگر به معنای معذبی و ناهمخوانی متون با شاخص­های موجود و بیرون افتادن­ خواسته یا ناخواسته­شان از چارچوب­های متداول باشد و اگر بر خامی بارقه­ها و ضعیف و نحیف بودن عضلات پژوهشی و نگارشی بدیل انگشت بگذارد، خیلی هم خوب است، چون فضای مناسب را برای نقد و تحول به وجود می­آورد.  به این معنا، کارهای «بد» بهترین کارها هستند و نباید ازشان ترسید.

 نشست خبری سمپوزیوم

[1]  جهتِ اطلاع بیشتر به سایت سمپوزیوم به نشانی: http://socialsymposium.ir و کانالِ تلگرامی سمپوزیوم به‌ نشانی: https://t.me/Socialsymposium  رجوع کنید. در صورتِ طرح پرسش می‌توانید با ایمیل سمپوزیوم مکاتبه نمایید: Socialsymposium97@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.