حسام حسینزاده
همان نخستین روزهای حضور در آکادمی علوم اجتماعی در دورۀ کارشناسی بود که از استاد عظمایی شنیدم کارشناسی دورۀ «شنیدن» است نه حرفزدن یا پژوهشکردن. بعدها فهمیدم در این مسیر توافقی بینالاذهانی وجود دارد که کارشناسی ارشد دورۀ آموختن نصفه و نیمۀ پژوهش و دکتری دورۀ پژوهشگرشدن است. سخنگفتن کجاست؟ بماند برای وقتی که استاد شدیم!
به گمانم مسئله چندان پیچیده نیست، دانشجو برای آکادمی همچون بمبی میماند که پیش از خنثیکردنش حتی لحظهای نباید به حال خود رها شود. خنثیکردن دانشجو در واقع همان لحظۀ اعطای مدرک دکتری به اوست. زمانی که اون دیگر دکتری در جمع «دکترها»ست نه دانشجویی در جمع «دانشجوها»، سخنگفتنش ایرادی ندارد چون او حالا چنان منفعل و مقلّد است که نمیتواند خطری برای نظم موجود ایجاد کند، او که هرگز در معرض گفتوگویی واقعی قرار نگرفته و درنیافته که چگونه در جریان گفتوگو آگاهیاش دچار دگرگونی میشود، تصور میکند دگرگونی آگاهیاش امری خطرناک است. تصوری که میتوانیم رد پای آن را در منش و روش بسیاری از اساتید دانشگاه ببینیم. اساتیدی که حتی از تغییر طرح درس یا منابع درسیشان نیز میهراسند. آنها از هر تغییری، از هر «شنیدنی» میهراستند چون تصور میکنند دورۀ «شنیدن» را پشت سر گذاشتهاند و حالا دورۀ «گفتن» است.
سمپوزیوم آثار دانشجویی علوم اجتماعی به گمانم تلاشی است برای برهمزدن این نظم مرسوم، نظمی که بیتعارف نتیجهای جز اختگی دانشجویان علوم اجتماعی نداشته و نخواهد داشت. بناست دانشجویان بدون ترس از ساختارهای محدودکننده و سرکوبگری که هر روز در جایجای آکادمی گردنشان را میفشارد خود را در معرض گفتوشنود قرار دهند، از ایدههایشان صحبت کنند و ایدههای دیگران را بشنوند، دیگران را نقد کنند و نقد دیگران بر ایدۀ خود را بشنوند، بدون اینکه تصور کنند با نقدشدن حیثیت و شرافتشان لکهدار میشود. تحقق امکان گفتوگو میتواند مهمترین دستاورد سمپوزیوم برای دومین سال پیاپی باشد، اما برای اینکه ببینیم آیا واقعاً سمپوزیوم موفق میشود دوباره این امکان را به شکلی گستردهتر و انتقادیتر فراهم کند، باید چند ماهی صبر کنیم.