بهرنگ صدیقی [1]
چکیده
مستند جامعهشناختی چیست؟ تفاوت آن با مستند اجتماعی چیست؟ مختصات هر یک کدام است؟ اینها پرسشهاییاند که متن پیشِ رو به دنبال پاسخگویی به آنهاست. در این مسیر برای طرح ایدهی مستند جامعهشناختی از مفهوم بینش جامعهشناختی بهره گرفته شده که در حوزۀ جامعهشناسی مردممدار به قوامیافتهترین شکل بسط یافته است. درضمن برخی تلاشهایی که تاکنون در عرصهی فیلم مستند صورت گرفته است و نزدیکیهایی با این ایده دارد مرور میشوند. با تشریح مفهوم مستند جامعهشناختی لزوم دسترسی مردمان (گروههای متفاوت مردم) به رسانهای درخور برای به اشتراک گذاشتن ایدهها و تجربیاتشان که بیشک از دل زندگی روزمرهشان حاصل آمده روشن خواهد شد. این متن در نهایت سودای آن را دارد که با طرح این ایده بستر تئوریک لازم را برای یکی از راههای بهسخندرآمدن مردمان با توسل به رسانۀ سینمای مستند فراهم آورد.
مقدمه
انسانشناسان و مردمنگاران در میان اصحاب علوم اجتماعی تنها گروهی بودهاند که پیوندی دیرپا با فیلم مستند داشته و در آثار خود به تفصیل به آن پرداختهاند. چه بسا بتوان ریشههای این پیوند را در نسبت دیرینۀ این رشته با استعمارگری یافت. طلال اسد (1991) بهخوبی این نسبت خونی را نشان داده است و پیدایش و رشد رشتۀ انسانشناسی را مقارن با استیلای اروپا بر جهان میداند و همچنین در تلاشی که ساکنان این بخش از جهان برای «مدرن» کردن غیراروپاییان به خرج دادند. در این شرایط بود که انسانشناسی با دغدغۀ طبقهبندی انسان غیراروپایی پا به عرصه گذاشت تا «پیشرفت» را برای این اقوام پیشامدرن به ارمغان آورد (Asad, 1991: 314-315).
چنین علمی شاید برای اثبات عینیتاش بود که چنان به بهکارگیری عکس و عکاسی و فیلم و فیلمبرداری مشتاق شد. درخصوص اشتیاقی که اصحاب انسانشناسی و اتنوگرافی (مردمنگاری) به بهرهگیری از مدیوم سینما داشتند همین بس که استفاده از آن در این رشته پیش از اختراع دوربین فیلمبرداری در ۱۸۹۵ به دست برادران لومیر شروع شده است! گویا پس از ۱۸۸۲ که اتین ژول مری[2] «تفنگ کرونوفوتوگرافیک»[3] را اختراع میکند که امکان گرفتن پنج تصویر آنی را فراهم میآورد، عشاق انسانشناسی به فکر استفاده از آن میافتند (روش، ۱۳۸۷: ۱۶). این سابقه حالا دیگر بهقدری پُر و پیمان است که حالا «فیلم اتنوگرافیک»[4] ژانری جاافتاده بهشمار میآید. بر هر رو، آن مردمنگاری که قرار بوده عجایبِ قومی «بدوی» را به نگاه خیرۀ مخاطب غربی بسپارد تا خود را موجودی متمدن در مقابل مشتی وحشی ببیند و به خود ببالد، ناگزیر بوده که آنچه میگوید مستند به اسنادی باشد باورپذیر و چه سندی مستندتر از فیلم مستند. اینگونه بوده که وقتی مراسم ذبح انسان در فلان قبیله افریقایی را برای مخاطب غربی نشان دادهاند، دهان به دهان که میچرخیده راوی میگفته «خودم با همین دو چشم خودم دیدم که یارو آدم میخورد» و در این صورت کیست که باور نکند! در مجموع به نظر میرسد انسانشناسی اولیه از سینمای مستند به مثابه رسانهای برای بازنماییِ[5] «دیگری»[6] استفاده کرده است.
اما، جامعهشناسی فاقد چنین سابقۀ پیوندی با سینمای مستند است. چه بسا تفاوت جامعهشناسی را با انسانشناسی از این حیث بتوان ناشی از تفاوت این دو رشته در هستۀ سخت برنامۀ پژوهشیشان دانست. اگر بپذیریم که روح و روحیۀ اجدادیِ رشتۀ انسانشناسی با شناخت جوامع «بدوی» پیوند خورده (Asad, 1973: 11)، این روح و روحیه در جامعهشناسی از اساس متفاوت بوده است. جامعهشناسی از آغاز خود را علم جوامع مدرن تعریف کرد و هستهی سخت برنامۀ پژوهشیاش را چنین چیزی قلمداد کرد، گیرم که گاه و البته پیش از آنکه مرزهای رشتهای چنین سفت و منجمد شوند سرکی به جوامع «پیشامدرن» هم کشیده تا چارهای برای مشکلات مدرنش بیابد (مثلاً دورکم در صور ابتدایی حیات دینی).
بااینهمه و بهرغم هر توضیح و توجیهی که بتوان برای این امر دست و پا کرد، آنچه تردیدی در آن نیست این است که جامعهشناسی و فیلم مستند دو قلمرو غریبه بوده و هستند. برخلاف انسانشناسی، متون جامعهشناختیِ بسیار اندکی میتوان یافت که به فیلم مستند پرداخته باشند، جز اخیراً ذیل بحث جامعهشناسی تصویری[7] که آنهم غالباً محدود است به تلقیِ فیلمهای موجود به مثابه مادهای خام برای شناخت وضعیتهای اجتماعی[8].
گرچه در عالَم سینما مدتهاست که از فیلم اجتماعی بهمنزلۀ یکی از ژانرهای معمول در این عرصه به تفصیل صحبت میشود، اما مفهوم «فیلم جامعهشناختی»[9] مفهومی مهجور است و بهندرت میتوان آن را در آثار جامعهشناختی یا سینمایی یافت[10].
تفاوت مستند اجتماعی با مستند جامعهشناختی چیست؟ مختصات هر یک کدام است؟ نسبت هر یک با جامعهشناسی چیست؟ در ادامه ضمن تلاش برای پاسخ به این پرسشها نشان داده میشود که هر یک از این دو مفهوم با روایتی متفاوت از دانش جامعهشناسی همخوان است. در همین ارتباط لازم است ابتدا مختصری به مفهوم بینش جامعهشناختی بپردازیم که پایه و مایۀ لازم را برای این بحث فراهم میآورد و در شرح همین مفهوم ناگزیر پایمان به قلمرو جامعهشناسی مردممدار هم باز میشود. در نهایت نشان خواهیم داد که مستند جامعهشناختی میتواند بهمثابه رسانۀ مردمان[11] (گروههای متفاوت مردم) عمل کند.
بینش جامعهشناختی و مختصات آن
اصطلاح بینش جامعهشناختی[12] را نخستین بار سی. رایت میلز، جامعهشناس امریکایی، با انتشار کتابی با همین عنوان پیش نهاد (ن.ک. میلز، ۱۳۷۰). امروزه کمتر کتاب مبانی جامعهشناسی را مییابید که دست کم اشارهای به مفهوم بینش جامعهشناختی نکرده باشد. میلز بینش جامعهشناختی را «مهمترین نوع بینشی» می دانست که به آن نیاز داریم[13](میلز، ۱۳۷۰: ۲۸). این مفهوم به سبب قدرت تحلیلییی که در بطن آن نهفته به تدریج از چنان اهمیتی برخوردار شده که بسیاری از دانشپژوهان در حیطههای دیگر را به بهرهگیری از آن ترغیب کرده است[14].
میلز در این کتاب با تکیه بر مفهوم بینش جامعهشناختی از پیوند بین سرگذشت فردی و تاریخ جمعی میگوید، نشان میدهد که گرفتاریهای شخصی[15] با مسائل عمومی اجتماعی[16] مرتبط است، از میل به روانشناسیگرایی[17] میگوید که به جای تبیین بر مبنای ساختار اجتماعی نشسته است، و دربارۀ دامهای تجربهگرایی انتزاعی[18] و کلان تئوریها[19] توضیح میدهد که جامعهشناسی در آن گرفتار شده است. میلز در مجموع معتقد است جامعهشناسی باید بکوشد سرگذشتهای فردی را در پیوند با تاریخ جمعی و گرفتاریهای شخصی را در پیوند با مسائل عام اجتماعی تحلیل کند. میلز برخورداری از بینش جامعهشناختی را مستلزم چنین نگاهی به زندگی اجتماعی میداند. اما گرایشهایی چون روانشناسیگرایی، تجربهگرایی انتزاعی، و تمایل به طرح تئوریهای کلان در جامعهشناسی موانعی بر سر راه تشخیص این پیوندها و در نتیجه بسط بینش جامعهشناختی بوده است.[20]
گرچه میلز این نسخه را برای کل جامعهشناسی تجویز میکند، اما رشتۀ جامعهشناسی مشتمل بر چهرههای گوناگونی است که همۀ آنها در اساس با این بینش همخوان نیستند. پرسش این است که کدام چهرۀ جامعهشناسی با بینش جامعهشناختی همسو است؟ در ادامه توضیح داده میشود که این چهره را در گونهای از جامعهشناسی مردممدار خواهیم یافت که جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک خوانده میشود.
جامعهشناسی مردممدار
«جامعهشناسی برای چه کسی؟» و «جامعهشناسی برای چه هدفی؟» اینها دو پرسشی بودند که مایکل بوراووی[21]، جامعهشناس امریکایی و رئیس فعلیِ انجمن بینالمللی جامعهشناسی را ترغیب کرد به بسط و ترویج نگاهی تازه به جامعهشناسی بپردازد که جامعهشناسی مردممدار[22] خوانده میشود (بوراووی، در دست انتشار). به تعبیر وی، پاسخ به این دو پرسش چهار چهرۀ جامعهشناسی را از هم متمایز کرد: جامعهشناسی حرفهای (برای اصحاب آکادمی/ با هدف بسط تئوریک و روشیِ علم جامعهشناسی)، جامعهشناسی انتقادی (برای اصحاب آکادمی/ با هدف گشودن راههای تازه در جامعهشناسی حرفهای)، جامعهشناسی سیاستگذار (برای کارفرمایان دولتی و خصوصی/ با هدف برنامهریزی اجتماعی)، و جامعهشناسی مردممدار (برای مردم/ با هدف بالفعل کردن گروهها و شبکههای اجتماعی بالقوه).
در این میان، جامعهشناسی مردممدار بیشترین تأکید و تکیه را بر بینش جامعهشناختی دارد. البته، بوراووی دو گونه جامعهشناسی مردممدار را از هم متمایز میکند: سنتی و ارگانیک. تفاوت مهمی که بین این دو گونه میتوان قائل شد مواجههشان با بینش جامعهشناختی است. شاید بتوان تفاوت این دو را در پاسخهای متفاوتشان به پرسش «بینش جامعهشناختی برای چه هدفی؟» یافت.
جامعهشناسی مردممدارِ سنتی در مواجهه با این پرسش به نوعی تصور پیامبرمآبانه متوسل میشود که شاید از آباء جامعهشناسی به ارث برده باشد. این گونه از جامعهشناسی درصدد است «حقیقتی» را که به آن دسترسی دارد به دیگران منتقل کند و، با تعبیری خوشبینانه، رسالتی بر دوش خود احساس میکند برای آشکار کردن این حقایق برای دیگران. این گونه از جامعهشناسی مردممدار درمجموع در مسیر همان سنت تکگویانۀ علم گام برمیدارد، که سنتی رایج در تمام علوم و از جمله در جامعهشناسی بوده و هست. تنها نقطۀ تمایزش با این سنت در این است که خود را ملزم میداند به همهفهمسازی و ترویجِ علم و دستاوردهای جامعهشناسی.
اما جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک پا را از این سنت فراتر میگذارد و از اساس منکر آن حقیقتی میشود که جامعهشناسان ادعای انحصارش را دارند. این گونه از جامعهشناسی مردممدار صاحبان اصلی آن حقیقت را همان دیگرانی میداند که در دل واقعههای اجتماعیاند، دیگران/ مردمی که در نگاه رایج در جامعهشناسی به اشیائی مورد پژوهش بدل شدهاند. آنچه جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک بر آن اصرار دارد لزوم تعامل با همان مردمی است که موضوع پژوهشهای جامعهشناسیاند، وگرنه روایت جامعهشناس روایتی غریب خواهد ماند که هیچ نسبتی با واقعیتِ ساختۀ مردم ندارد و جامعهشناسی را به همان چیزی بدل میکند که کورت ولف آن را «جامعهشناسی آدمکها» خوانده است (ن.ک. باومن، ۱۳۸۴: جستار سوم). تعامل به جای عمل و گفتوگو به جای تکگویی از مختصات اصلیِ جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک است؛ رویکردی که رسالت جامعهشناسی و پژوهشهای جامعهشناختی را نه کشف حقیقت و انتقال آن به دیگران و نه مشروعیت بخشیدن به وضع و دانستههای موجود، بلکه حراست از شرایط استمرار گفتوگو و امکان اندیشیدن و عمل کردن به شکلی متفاوت میداند. با تکیه بر چنین منظری، آن دیگران/ مردم موضوع آگاهی و آدمکهایی مورد پژوهش نخواهند بود، بلکه خود منبع آگاهیاند.
باید توجه داشت که گرچه یکی از اهداف جامعهشناسی مردممدار همهفهمسازی و ترویجِ علم و دستاوردهای جامعهشناسی است، اما این گونه از جامعهشناسی اهداف مهمتری را نیز دنبال میکند، که مهمترین آنها تولید مشارکتیِ دانش جامعهشناسی به کمک مردمان (گروههای متفاوت مردم) است. اگر گونۀ سنتیِ جامعهشناسی مردممدار نقشی پیامبروار برای جامعهشناس قائل است، منبع تولید دانشِ جامعهشناسی را آکادمی میداند و صرفاً درصدد نشر دستاوردهای این دانش میان عموم مردم است، گونهی ارگانیکِ آن تولید دانش جامعهشناسی را مستلزم تشریک مساعیِ جامعهشناس با گروههایی از مردم میداند که مورد نظرش است و بنابراین برای جامعهشناس نقش تسهیلگر را در فرایند تولید دانش قائل میشود. جامعهشناس در این کسوت صرفاً عضوی است همرده با سایر اعضای گروهی مردمی و همچون سایر اعضا تجربۀ زیستهاش را به گروه میآورد. به تعبیری دیگر، جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک هم مشتمل بر for public است هم مشتمل بر with public؛ برخلاف جامعهشناسی مردممدارِ سنتی که فقط وجهِ for public را شامل میشود. با این وصف، پاسخ جامعهشناسی مردممدارِ سنتی به پرسش «بینش جامعهشناختی برای چه هدفی؟» عبارت است از ترویج شکلی از دانش جامعهشناسی بین مردم که اصحاب آکادمی، یا به تعبیری موسعتر روشنفکران در اختیار دارند، در حالیکه جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک درصدد تولید مشارکتیِ دانش جامعهشناسی با مشارکت گروههای متفاوت مردم و به اشتراک گذاشتن آن با دیگر گروهها است.
در این خصوص، البته نباید فراموش کرد که «مردم» جمع و جمعیتی یکدست نیست و از گروههای متفاوت با دغدغهها، مسائل، نگاهها، جایگاهها، و سرگذشتهای متفاوت تشکیل شده است و جامعهشناسان مردممدارِ ارگانیک با پیوستن و فعال کردنِ این گروهها شرایط به سخن درآمدن آنها را تسهیل میکنند (ن.ک. بوراووی، در دست انتشار؛ پیون، در دست انتشار؛ بدیو، 2013). علتِ اینکه بهجای مردم باید از «مردمان» سخن گفت همین است. و باز به همین علت است که بوراووی مفهوم جامعهشناسی مردمانمدار[23] را پیش میکشد. (بوراووی، در دست انتشار)
بااینهمه، جامعهشناسی مردممدار چه در شکل سنتی چه در شکل ارگانیک به هر رو نیاز به رسانه دارد. رسانهای که جامعهشناسی مردممدارِ سنتی میطلبد بلندگویی است در دست اصحاب آکادمی و روشنفکران برای هدایت مردم اما رسانۀ جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک رسانهای است که هدفش گردش یافتهها بین تمامی گروههای اجتماعی است و محتوا و طرز بهکارگیری آن را گروههای مردمییی که مولد آناند تعیین میکنند.
آیا فیلم مستند میتواند در نقش رسانهای برای جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک ظاهر شود؟ برای این امر لازم است چه مشخصاتی داشته باشد؟ در ادامه ضمن مروری مختصر بر ویژگیهای فیلم مستند به این پرسشها پرداخته میشود.
مستند جامعهشناختی و مستند اجتماعی
مستند اجتماعی را بهطور عام میتوان فیلمی با محتوای اجتماعی دانست. این گونه از فیلمهای مستند مدعیِ حفظ بیطرفی و ثبت عینیِ واقعیتاند. اما کیست که نداند اساساً چنین ادعایی از سوی هر فیلمسازی یا از توهّم ناشی میشود یا از لاپوشانیِ این واقعیت که هر روایتی، و به طبع هر فیلمی موضعگیرانه است و به موضع و موقعِ راویِ آن متکی است. در این خصوص همین بس که توجه داشته باشیم هر روایتی مستلزم گزینش و بنابراین انتخاب بخشی از واقعیت و کنار گذاشتن بخشهایی دیگر از آن است. این امر در فرایند فیلمسازی به روشنترین شکل خود را نشان میدهد . مگر نه اینکه ثبت فیلمیک هر واقعیتی به جایی که دوربین در آن قرار گرفته، زاویه فیلمبرداری، لنز دوربین، و کسی که پشت دوربین است بستگی دارد و در نهایت هم میز تدوین است که سرنوشت روایت فیلم را مشخص خواهد کرد؟ البته در این میان مبادا منبع تأمین سرمایۀ تولید و توزیع فیلم که کموبیش نقش کارفرما را در این کار دارد، فراموش شود.
به هر رو، به سبب همین توهّم/دروغ است که مستند اجتماعی به بازاندیشی[24] در قبال خودِ رسانۀ سینما و کردوکارش و اینکه چطور واقعیت را «میسازد» منجر نمیشود. مستند اجتماعی با واقعنمایی خود را در موقعیتی میگذارد که گویی چشمی حقیقتبین است و مخاطبِ خود را هم دچار این توهّم میکند که شاهدِ واقعیتی بیواسطه است، غافل از اینکه «رسانه همان پیام است»[25]. این غفلت به بهترین شکل خود را در نخستین فیلم مستند در تاریخ سینما، ورود قطار به ایستگاه از برادران لومیر (۱۸۹۵)، نشان داد که تماشاگران را با دیدن حرکت قطار به سمتشان به فرار از سالن سینما واداشت!
این که مستندهای اجتماعی خود را همچون چشمی حقیقتبین جامیزنند از تأکید اکیدی که در آثار مربوط به سینمای مستند بر مفهوم «واقعیت» میشود آشکار است. نگاهی به عناوین برخی کتابهای معروف در این حیطه گویای این امر است: ادعای واقعیت (برایان وینستون)، بازنمایی واقعیت (بیل نیکولز)، تصویر واقعیت (مکدانلد و کوزینز)، مرزهای واقعیت (پاول وارد). (5: Gaudenzi, 2012)
لازم است کمی دقیقتر این بحث را پیش ببریم تا موضع نگارندۀ این متن در قبال مفهوم مشککِ[26] فیلم مستند روشنتر شود. پرسش اساسی این است که آیا فیلم مستند و از جمله مستند اجتماعی واقعیت را نمایش میدهد؟ پاسخ این متن به پرسش فوق یک «نه» قاطع است. رویکرد نگارندۀ متن پیشِ رو به رویکرد بیل نیکولز در این خصوص متکی است. از نظر نیکولز «فیلم مستند واقعیت را بازتولید نمیکند بلکه به بازنماییِ جهانی میپردازد که در آن به سر می بریم»[27] (Nichols, 2001: 20 به نقل از Gaudenzi, 2012). به تعبیری دیگر، فیلم مستند به «قاببندی و سازماندهی واقعیت» میپردازد (Nichols, 1991: 8 به نقل از Gaudenzi, 2012). برایان وینستون نیز در همین خصوص معتقد است در فیلم مستند نمایش اموری مبتنی بر واقعیت به واسطۀ یک سوژه (فیلمساز) و یک رسانه (فیلم، ویدئو و نظایر اینها) صورت میگیرد و این واسطهگری خنثی نیست (Winston, 1995 به نقل از Gaudenzi, 2012). همچنین، استلا برازی همسو با همین رویکرد فیلم مستند را «مراوده میان واقعیت از یک سو و تصویر و تفسیر و پیشانگارهها از سویی دیگر» میداند (Bruzzi, 2000: 4 به نقل از Gaudenzi, 2012)، که طرفین این مراوده عبارتاند از فیلمساز و بیننده و رسانه.
در جمعبندی این بحث، میتوان دیدگاه نیکولز را در این خصوص مبنا قرار داد مبنی بر اینکه «فیلم مستند نظیر هر گفتمان دیگری دربارۀ واقعیت ما را با توصیف و تفسیر جهانی که تجربهای جمعی از آن داریم درگیر میکند… بنابراین، با دیگر گفتمانهایی که دست در کار برساخت واقعیت اجتماعیاند در پیوند است (گفتمان قانون و خانواده و آموزش و اقتصاد و سیاست و دولت و ملت)» (Nichols, 1991: 10 به نقل از Gaudenzi, 2012). نیکولز با این موضع در توضیح فیلم مستند معتقد است باید سه نقطهنظر را از یکدیگر تفکیک کنیم: فیلمساز، متن، و بیننده. او همچنین بهجای پرداختن به معنایی که فیلم مستند خلق میکند به شیوههای بازنمایی[28] در این فیلمها میپردازد[29] (Nichols, 1991 به نقل از Gaudenzi, 2012). با این وصف مسئله اساساً معانیِ نهفته در فیلم مستند نیست، بلکه نحوۀ خلق این معانی است. مهم این است که به شیوههای خلق معنا و برساخت واقعیت در فیلم مستند بپردازیم. کنکاش در شیوهٔهای بازنمایی هم در تحلیل فیلمهای مستند میتواند معیار قرار گیرد هم در تمایزگذاری این فیلمها با فیلمهای غیرمستند.
اما توهّم/ دروغِ حقیقتبینی را در مستندهای اجتماعی صرفاً نباید مسئلهای معرفتشناسانه دانست و آن را به خطاهای معرفتی تقلیل داد. این توهّم/ دروغ همیشۀ تاریخ ابزاری «واقعی» در دست اصحاب قدرت بوده برای کنترل مردمان. انواع و اقسام شکلهای سلطه و سرکوب از همین ادعای برخورداری از چشم حقیقتبین اِعمال شده و میشود. و با شرحی که آمد، مستند اجتماعی یکی از مستمسکهای بسیار مؤثر در دست اصحاب قدرت بوده است برای کنترل و منضبطکردن مردمان.
مستند جامعهشناختی چنین نیست. مستند جامعهشناختی ادعای واقعنمایی ندارد. هم موضعی مشخص نسبت به وضع موجود و آنچه ثبت میکند دارد، هم نسبت به نقش و عملکرد رسانهای که با آن سر و کار دارد حساس است. همین است که از مهمترین دغدغههایش برملا کردن پشت صحنۀ فیلمی است که ساخته میشود. همین است که همۀ عوامل و ادوات دست در کار در فیلم را به جلوی صحنه میآورد تا مبادا مخاطب را در رؤیای واقعبینی خواب کند. مدام به مخاطبش هشدار میدهد که مشغول تماشای فیلم است، فیلمی که گروهی آن را ساخته و پرداختهاند و چنین روایتی را بهنام واقعیت به خوردش میدهند[30]. همین خصلت است که مستند جامعهشناختی را بازاندیشانه[31] میکند و آن را به نظامی خودزا[32] بدل میکند.
با این وصف، مستند جامعهشناختی ادعای واقعیتگویی را نه ممکن میداند نه مطلوب. آگاهانه به مقابله به آن میپردازد. با این وصف، مدعای مستند جامعهشناختی ساختن واقعیت است نه نمایش آن و این ادعا را به روشنترین شکل ممکن با مخاطبش در میان میگذارد.
افزون بر این، مستند جامعهشناختی تفاوتی محتوایی نیز با مستند اجتماعی دارند. مستند جامعهشناختی متکی بر بینش جامعهشناختی است. این گونه از مستند مختصات بینش جامعهشناختی را بازتاب میدهد: پیوند میان سرگذشت فردی و تاریخ جمعی؛ پیوند میان گرفتاریهای شخصی و مسائل عام؛ میل به روانشناسیگرایی به جای تبیین بر مبنای ساختار اجتماعی؛ و دامهای تجربهگرایی انتزاعی و کلان تئوریها. در مستند جامعهشناختی فرد در ارتباطِ بلافصل با بافت و بستر اجتماعیِ عینیاش به تصویر کشیده میشود. اما مستند اجتماعی چنین حساسیتی به بازتاب پیوندهای تاریخی و اجتماعیِ فرد ندارد و از قضا عموماً در میانهی فشارهای ساختاری فرد انسانی را تنها میبیند، راهحلهای فردی را جستجو میکند، پیوند مسائلش را با شرایط اجتماعی میپوشاند، و امکان شکلگیری راهحلهای جمعی را منتفی میسازد. اساساً مستند اجتماعی لزوماً نسبتی با جامعهشناسی ندارد، چه برسد به بینشِ برآمده از آن.
اما چه کسی شایستگیِ آن را دارد که وضعیت فرد را در مواجهه با فشارهای ساختاریِ تاریخی و اجتماعی گزارش کند، موضعاش را در قبال آن مشخص کند، و راههای برونرفت را پیش نهد؟ بیشک فقط کسانی چنین قابلیت و شایستگییی را دارند که عمیقاً و با تمام وجود وضعیت فوق را در خلال زندگیِ روزمرهشان زیستهاند. چنین افرادی قادرند به مدد رسانۀ فیلم مستند گزارش وضعیتشان را به اشتراک بگذارند.
با این اوصاف و با توجه به مشخصات پیشگفتۀ جامعهشناسیهای مردممدارِ سنتی و ارگانیک ، شاید بتوان در مجموع گفت که آنچه با عنوان مستند اجتماعی شناخته میشود در واقع رسانۀ جامعهشناسی مردممدار سنتی است و در مقابل مستند جامعهشناختی میتواند رسانۀ جامعهشناسی مردممدار ارگانیک باشد. این نکته ذیل بحث درخصوص مؤلفههای مستند جامعهشناختی بیشتر تشریح میشود.
مختصات مستند جامعهشناختی
اگر مستند جامعهشناختی را رسانۀ جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک بدانیم، بنابر شرحی که پیشتر دربارهی این تعبیر از جامعهشناسی مردممدار داده شد، میتوان دریافت که چنین فیلمی به سه موضوع حساسیت دارد: ویژگیهای روایت، راوی، و فرایند تبدیل روایت به فیلم.
دربارۀ ویژگیهای روایت ذیل تیتر قبل توضیح داده شد. روایت در مستند جامعهشناختی مبتنی است بر بینش جامعهشناختی. در این گونه از مستند فرد انسانی به مشخصات فردی و روانیاش تقلیل نمییابد، بلکه موجودیتی گرفتار در چنبرۀ ساختارهای تاریخی و اجتماعی تصویر میشود که رهاییاش مستلزم رهاییِ جمعی و بنابراین تغییراتی ساختاری است. ضمن آنکه، وضعیت فردی چنان تعمیم نمییابد که فرد و شرایط انضمامییی که در آن زیست میکند ناپیدا شود. البته باید توجه داشت که همین بینش جامعهشناختی مستلزم بازندیشیِ مدام نیز هست. توضیح آنکه، تفکرِ مبتنی بر این بینش نه تفکری خطی، که تفکری دوری است. مستلزم بازگشت مدام به مبادی و مرور و اصلاح و بازبینی در آنهاست. همین است که بینش جامعهشناختی را با اکنونیت پیوند میدهد. این بازاندیشی مستلزم بازاندیشی در فرایند ساخت مستند جامعهشناختی و کردوکار رسانۀ فیلم نیز هست. بنابراین، چنانکه پیشتر آمد، مواجهۀ انتقادی با این کردوکار و فاصلهگذاریِ مدام با مخاطب از الزامات مستند جامعهشناختی است. خصلت خودزای مستند جامعهشناختی از همین بازاندیشی مدام ناشی میشود.
اما راویِ مستند جامعهشناختی کسی نیست جز همان سوژههایی که تجربۀ زیستۀ عینی و بلافصل از وضعیت مورد نظر دارند. نه کسی قرار است برای آنان سخن بگوید، نه بهجای آنان، و نه برای از جانب آنان. مستند جامعهشناختی بههمراهِ مردمانی که در یک وضعیت مشخص اجتماعیاند سخن میگوید، یعنی همزمان با آنان و برای آنان. این همان بحثی است که پیشتر ذیل عنوان لزوم تغییر موقعیت ابژه پژوهش در جامعهشناسی طرح شد. اما این امر چگونه ممکن میشود؟
بیتردید تحقق این امر جز با کنترل راوی بر فرایند تولید و تبدیل روایت ممکن نیست. در غیر اینصورت گویی بر دهان سوژههای انسانی دهانبند زدهایم و در عین حال از احقاق حق سخنگفتنشان دم میزنیم. با این وصف، سوژههایی که قرار است مستند جامعهشناختی به آنها بپردازد باید خود دست در کار خلق روایتشان، ثبت آن، و تبدیلش به فیلم شوند. و این همان چیزی است که باید نامش را فرایند مشارکتی تولید و ساخت و توزیع مستند جامعهشناختی دانست، که با اصول جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک که پیشتر شرح شد، همخوان است.
بنابر فرایند مشارکتیِ تولید مستند جامعهشناختی منابع مالی و امکانات لازم برای تولید این نوع فیلم مستقل از هر منبع و کارفرما و سرمایهگذار بیرونی تأمین میشود و بر مبنای ایده کار تعاونی پیش میرود. فرایند ساخت چنین فیلمی نیز، اعم از مراحل تدوین طرح و فیلمبرداری و تدوین، با مشارکت تمامیِ عوامل دخیل در روایت فیلم پیش خواهد رفت، یعنی همان سوژههایی که روایتشان در فیلم گنجانده شده و صاحبان تجربۀ زیسته از روایتیاند که در آن طرح میشود. به همین روال، شرایط توزیع و پخش و نمایش این فیلمها نیز در کنترل همین عوامل خواهد بود.
مستندهای تعاملی
یکی از گونههایی که چند سالی است در عالَم مستند پدیدار شده است مستند تعاملی[33] است. این گونه پیوندی وثیق با تکنولوژهای دیجیتال و به ویژه فضای وب دارد و با تحولاتی که در سالهای اخیر در این عرصه رخ داده پا به عرصه گذاشته است. با این وصف، بخشی از مباحث مطرح در این حیطه مباحثی فنی است که طرحشان باید به اهلش واگذار شود. اما این گونه از مستندها به سبب نزدیکیهایی که با دغدغۀ این متن دارد، مروری مختصر بر محورهای اصلیِ آن خالی از فایده نیست. البته این نکته نیز شایان یادآوری است که اهمیت این گونه از مستندها برای این متن نه تکیهشان به تکنولوژی است نه حتی صرفِ مستند بودنشان، بلکه شیوۀ آنها در مستندسازی است که به تعامل بین سازنده و مخاطب و رسانه و محیط خلق اثر متکی است Gaudenzi, 2012: 8)).
چنانکه گفته شد، مستند تعاملی د رپی آن است که بین سازندۀ اثر، مخاطب/کاربر اثر، تکنولوژی کامپیوتری، و محیط خلق اثر در فرایند خلق مستند رابطه برقرار کند. از این راه است که مدعیِ آفرینش و بازآفرینیِ واقعیت است نه نمایش آن (Aston & Gaudenzi, 2012: 11). مستندهای تعاملی را بنا به قلمرو تعاملیشان به چهار دسته تقسیم میکنند: (ibid.: 2-4)
- گفتوشنودی[34]: که کاربر/مخاطب را در موقعیتی قرار میدهد که گویی مشغول گفتوشنود با کامپیوتر است. از نمونههای آشنای این گونه مستند که بعدتر زمینههای کاربردی نیز برایشان طرح شد تردد در یک شهر است. کاربر خود میتواند مسیرهایی را که میخواهد و اماکنی که مایل است، انتخاب کند و بین آنها تردد کند. به این ترتیب، میتوان خوانشهای متفاوتی از واقعیت را کنار هم گذاشت.
- فرامتنی[35]: این گونه امکان حرکت مخاطب/کاربر را بین مجموعه دادههای متفاوت، بسته به انتخاب و خواست خودش فراهم میآورد. به این ترتیب، مسیرهای متفاوتی برای ساخت واقعیت پیش پای مخاطب/کاربر فراهم میآید.
- مشارکتی[36]: امکان رابطهای دوطرفه بین سازنده و مخاطب/کاربر فراهم میآورند. در واقع مخاطب/کاربر میتواند در فرایند تولید و ساخت مشارکت کند، مثلاً با تهیۀ دادههای لازم یا ایجاد تغییراتی در دادههای موجود و نظایر اینها. این فرایند میتواند فرایندی مدام و بیپایان باشد. با این وصف، مخاطب/کاربر از وضعیتی منفعل به عاملی فعال بدل میشود و صدا و ردپای خود را در اثر ثبت میکند.
- تجربی[37]: کاربر را از فضای مجازی به فضای فیزیکی و واقعی منتقل میکنند و امکان تجربۀ وی را برای مواجهه با جهان بیرونی برایش فراهم میآورند. به این ترتیب، لایهای دیگر بر تجربۀ مخاطب از واقعیت افزوده میشود.
در مجموع میتوان گفت مستندهای تعاملی با اعطای نقشی فعال به کاربر/ مخاطب واقعیت را به تصمیم و کنش کاربر/مخاطب واگذار میکنند (Aston & Gaudenzi, 2012: 4) و بر همین اساس است که برخلاف فیلمهای مستند به معنای و معمول و رایج از روایتی تکخطی فاصله میگیرند و خصلتی متکثر به واقعیت میبخشند Gaudenzi, 2012: 7)). همین خصوصیات در مستندهای تعاملی است که به آن قابلیت تلفیق با ایدۀ مستند جامعهشناختی را میدهد.
جمعبندی
در این متن ابتدا از بینش جامعهشناختی و مؤلفههای آن گفته شد. بینش جامعهشناختی حکم میکند که افراد انسانی در بستر شرایط الزامآور تاریخی و اجتماعی دیده شوند، مسائلشان در چنین بستری رصد شود، و راهحلهاشان که ناگزیر راهحلهایی جمعی و در ضمن اینجا و اکنونی خواهد بود نیز از دل همین بستر استخراج و بازگو شود. در ادامه نشان دادیم که این بینش پیوندی وثیق با چهرهای از جامعهشناسی دارد که جامعهشناسی مردممدار ارگانیک خوانده میشود. اصل محوری در این چهره از جامعهشناسی تولید و توزیع مشارکتیِ دانش جامعهشناسی است. دانشی که با تکیه بر بینش جامعهشناختی، با مشارکت گروهی مشخص از مردم تولید میشود و با دیگر گروههای مردم به اشتراک گذاشته میشود.
در ادامه به مؤلفههای مستند اجتماعی و تفاوتهای آن با مستند جامعهشناختی پرداختیم و نشان دادیم مستند اجتماعی نه به بینش جامعهشناختی پایبند است نه به بازاندیشی و در عوضِ همۀ اینها با توهّم/دروغِ واقعیتنمایی به بلندگوی اصحاب قدرت بدل میشود برای کنترل و منضبط کردن مردمان. در مقابل، مستند جامعهشناختی را قرار دادیم که هم خود آگاه است که کارش نه نمایش واقعیت که ساخت واقعیت است هم مخاطبش را مدام از این امر هوشیار نگاه میدارد و از این راه میتواند به نظامی خودزا بدل شود. به تعبیری میتوان گفت، هم مستند اجتماعی هم مستند جامعهشناختی در پی «مستندکردن»[38] واقعیتاند، اما با دو منطق متفاوت و دو مواجههی متفاوت با واقعیت. در مجموع، اولی به دنبال نمایش واقعیت است و دومی به دنبال ساخت واقعیت. بر همین اساس، مستند اجتماعی را رسانۀ جامعهشناسی مردممدار سنتی دانستیم و مستند جامعهشناختی را رسانهای متناسب با ایدۀ جامعهشناسی مردممدار ارگانیک: یکی سخنرانی میکند و دیگری گفتوگو و بنابراین در یکی مخاطب منفعل و فقط شنونده است و در دیگری فعال و سازنده. وقتی مخاطب در ساخت واقعیت فعال میشود، خالق اثر به تسهیلگری[39] بدل میشود که صرفاً آغازگر[40] این مسیر بوده است. Gaudenzi, 2012:14))
مستند جامعهشناختی فیلمی است که در آن بینش جامعهشناختی چارچوب کلیِ روایت را میسازد. روای در این فیلم نه عواملِ کارفرما که سوژههای صاحبِ تجربۀ زیسته از موقعیتیاند که روایت میشود. و همین امر است که کنترل این روایان را بر فرایند تولید و ساخت و توزیع چنین فیلمهای ضروری میسازد. با این وصف، فرایند خلق مستند جامعهشناختی را فرایندی مشارکتی دانستیم که مستلزم مشارکت همان سوژهها در تأمین بودجه تولید، فرایند ساخت فیلم، و فرایند توزیع فیلم است. به این ترتیب است که میتوان ضمن پایبندی به اصول جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک روایتی متناسب با مؤلفههای بینش جامعهشناختی تدارک دید که در آن مواجهۀ اینجا و اکنونیِ افراد انسانی با الزامات ساختاریِ تاریخی و اجتماعی بازتاب یابد و با دیگران به اشتراک گذاشته شود. چنان که نشان داده شد، مستند تعاملی که در سالهای اخیر در پیوند با تحولات تکنولوژی دیجیتال پا به عرصه گذاشته است نزدیکیهایی با این ایده دارد و تلفیق آن با مستند جامعهشناختی به پیشبرد این ایده کمک میکند.
در نهایت این متن سودای آن را دارد که با تدارک بستر تئوریک لازم برای ایدۀ مستند جامعهشناختی، که در تولید و ساخت و توزیع آن به منطق جامعهشناسی مردممدارِ ارگانیک متوسل میشود و به بینش جامعهشناختی متکی است، بخشی از مستندسازان را برای تدوین برنامهای عملی، مشتمل بر مختصات فنیِ لازم برای برای تحقق این ایده ترغیب کند.
منابع
باومن، زیگمونت (۱۳۸۴)، اشارتهای پستمدرنیته، ترجمۀ حسن چاوشیان،تهران: انتشارات ققنوس
بدیو، آلن (2013). «بیست و چهار نکته در مورد کاربردهای واژۀ مردم». ترجمۀ مارال س. http://praxies.org
بوراووی، مایکل (در دست انتشار)، «در باب جامعهشناسی مردممدار»، ترجمۀ بهرنگ صدیقی، در جامعهشناسی مردممدار: مباحثهی جامعهشناسان دربارهی سیاست و حرفهی جامعهشناسی در قرن 21 (سرویراستار فارسی: بهرنگ صدیقی)، تهران: نشر نی
پیون، فرانسیس فاکس پیون (در دست انتشار)، «از جامعهشناسی مردممدار تا جامعهشناس سیاسی»، ترجمۀ افسانه قرهداغی، در جامعهشناسی مردممدار: مباحثهی جامعهشناسان دربارهی سیاست و حرفهی جامعهشناسی در قرن 21 (سرویراستار فارسی: بهرنگ صدیقی)، تهران: نشر نی
روش، ژان (۱۳۸۷)، «فیلم اتنوگرافیک»، در درآمدی بر انسانشناسی تصویری و فیلک اتنوگرافیک، ترجمۀ ناصر فکوهی، ص ۹-۴۹، تهران: نشر نی
صدیقی، بهرنگ (در دست انتشار)، «جامعه شناسی مردم مدار “خوب”/ جامعه شناسی مردم مدار “بد” بازخوانی جامعه شناسی خودمانی با عینک “بینش جامعه شناختی”»، مجلۀ انجمن جامعهشناسی ایران
میلز، سی. رایت (1370). بینش جامعه شناختی: نقدی بر جامعه شناسی امریکایی. ترجمه عبدالمعبود انصاری. چاپ دوم. تهران: شرکت سهامی انتشار
هارپر، داگلاس (۲۰۱۴)، «جامعه شناسی تصویری: بسط پنداره ی جامعه شناختی»، ترجمۀ صدف جاودانی، ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۴، http://sociologyofiran.com/?p=1497
Asad, Talal (1973),”Introduction”, in Anthropology & the Colonial Encounter, London: Ithaca Press
Asad, Talal (1991), “Afterword: From the History of Colonial Anthropology to the Anthropology of Western Hegemony”, in Colonial Situations: Essays on the Contextualization of Ethnographic Knowledge (George Stocking, ed.), Madison, WI: University of Wisconsin Press
Aston, J. and S. Gaudenzi (2012), “Interactive documentary: setting the field,” Studies in Documentary Film, 6: 2, pp. 125–13
Cousins, Mark & Kevin Macdonald (1998), Imagining Reality, Faber and Faber Limited
Gaudenzi, Sandra (2012), “Interactive Documentary: towards an aesthetic of the multiple,” unpublished Ph.D. thesis, London: University of London, Centre for Cultural Studies (CCS) of Goldsmiths, Draft chapters, http://www.interactivedocumentary.net/about/me/. Accessed March 2012.
Kaczmarek, Jerzy (2008), “Sociological Film: Theoretical and Practical Aspects”, Qualitative Social Research, 9(3), ART. 34
Storrs, Debbie (2009), “Teaching Mills in Tokyo: Developing a Sociological Imagination through Storytelling”, Teaching Sociology 37 (1): 31- 46
Williams, Dana & Jeff Shantz (2011), “Defining an Anarchist- Sociology: A Long Anticipated Marriage”, Theory in Action 4(4): 9-30
[1] جامعهشناس و عضو هیأت علمی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه آزاد رودهن behsad1@gmail.com
[2] Étienne-Jules Marey
[3] chronophotographic gun
[4] ethnographic film
[5] representation
[6] the other
[7] visual sociology
[8] برای تاریخچۀ جامعهشناسی تصویری به ویژه در عکاسی ن.ک. هارپر،۲۰۱۴
[9] sociological film
[10] از اندک مواردی که این مفهوم بهکار گرفته شده است در گزارشی است که لوک دوهش (1962) با عنوان سینما و علوم اجتماعی: بیلان فیلمهای اتنوگرافیک و جامعهشناختی برای یونسکو نوشته است (ن.ک. روش، ۱۳۸۷: ۱۴-۱۵) و در Kaczmarek (2008).
[11] publics
[12] sociological imagination
[13] میلز در توضیح بینش جامعهشناختی مینویسد: «…آنچه که من از این اصطلاح در نظر دارم اصلاً در جامعهشناسی آکادمیک مطرح نمیشود». در مقابل، وی به حیطههایی چون روزنامهنگاری و ادبیات و تاریخ اشاره میکند که در مواردی بیش از جامعهشناسی آکادمیک بازتابدهندۀ بینش جامعهشناختیاند. (میلز، ۱۳۷۰: ۳۳، پانویس ۱)
[14] برای نمونه میتوان به کوروساوا اشاره کرد که به تأثیر از میلز مفهوم «بینش اتنوگرافیک» را برای توضیح مدرنیتههای غیرغربی پیش نهاد (Kurasawa, 2000 به نقل از Storrs, 2009). میهلیچ انسانشناس نیز با اقتباس از میلز اصطلاح «بینش انسانشناسانه» را با هدف آموزش انسانشناسی در بستری بینافرهنگی وضع کرد (Mihelich, 2008 به نقل از Storrs, 2009). همچنین، دیوید هاروی با طرح مفهوم «بینش جغرافیایی» معتقد است که امروزه جهانیشدن میطلبد که به سمت نوعی بینش فرارشتهای که صرفاً محدود به جامعهشناسی نباشد برویم (Harvey, 2005 به نقل از Storrs, 2009). دیان دیویس نیز با تکیه بر «بینش متکثر جامعهشناختی» در پی آن است که در سایه تحولات خیر در جهان که منجر به گسترش خشونت و جداییهای قومی و منطقهای شده به تشریح تفاوتهایی درون و بین کشورها بپردازد (Storrs, 2009: 32). همچنین، ویلیامز و شانز توسل افراد به «بینش آنارشیستی» را از لوازم تشخیص عوامل سلطه در زندگی شخصی و شناخت ساختار سلسلهمراتبی جامعه میدانند. (Williams & Schantz, 2011: 13-14)
[15] personal troubles
[16] Public Issues
[17] psychologism
[18] abstracted empiricism
[19] grand theory
[20] این بحث ظرایفی دارد که کمتوجهی به آنها تاکنون بدفهمیهایی در خصوص تعبیر میلز از بینش جامعهشناختی بهبار آورده است. برای شرح تفصیلیتر این اصول ن.ک. صدیقی (در دست انتشار)
[21] Michael Burawoy
[22] public sociology
[23] publics sociology
[24] reflexivity
[25] تعبیری مشهور از مارشال مکلوهان
[26] fuzzy
[27] کتاب بیل نیکولز با عنوان مقدمهای بر فیلم مستند را آقای محمد تهامینژاد به فارسی ترجمه کردهاند (مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، ۱۳۸۹). البته متأسفانه نگارنده در زمان نگارش این متن به ترجمۀ جناب تهامینژاد دسترسی نداشت و بنابراین امکان تبدیل ارجاعات به متن ترجمه میسر نشد.
[28] modes of representation
[29] نیکولز (2001) بر این اساس از شش شیوۀ بازنمایی در فیلم مستند سخن میگوید، که به تعبیری میتوان گفت محصول همان مراودهای است که چنانکه گفته شد برازی (2004) بین فیلمساز و بیننده و رسانه در فیلم مستند قائل میشود: شیوۀ شاعرانه، شیوۀ توضیحی، شیوۀ مشاهدهای، شیوۀ مشارکتی، شیوۀ انعکاسی (بازاندیشانه)، و شیوۀ اجرایی.
[30] این تعبیر نزدیکیهایی با تکنیک فاصلهگذاری دارد که برتولت برشت در نمایش به آن پرداخته است.
[31] reflexive
[32] autopoietic، منظور نظامهایی است که خود قادرند خودشان را بازسازی کنند.
[33] interactive documentary (i-doc)
[34] conversational
[35] hypertext
[36] participative
[37] experiential
[38] documentation
[39] facilitator
[40] initiator