در راستای پیشنهاد موضوعاتی برای نوشتن در سمپوزیوم:
مطالعات پسااستعماری
تاریخ تکوین علوماجتماعی به قرون هجده و نوزده باز میگردد، یعنی همان زمان که غرب میرفت تا بنیانهای سلطهی خودش را بیش از پیش استحکام بخشد. تاریخ علم جدید در غرب با تغییر رابطهی انسان و طبیعت وارد مرحلهی جدیدی میشود که ریشه در عصر روشنگری دارد. این انقلاب علمی که منجر به انقلاب صنعتی شد، رابطهی انسان و طبیعت را دگرگون کرد. به وجود آمدن نظام سرمایهداری در غرب با نیاز به مواد اولیه برای تولید و انباشت و همچنین بازارهای مصرفی همراه شد که این آغاز تلاشهای استعمارگرانه، استثمارگرانه و استحمارگرانه قدرتهای غربی برای تسلط بر سرزمینهای شرق بود. شرقشناسی در این زمان، مولود جهان غربی است که میخواهد برساختی از شرق که باب میل غرب است را ایجاد کند. علاوه بر آن رشتههای دیگر علومانسانی نیز همچون تاریخنگاری و ادبیات به کمک شرقشناسی میروند. قدرتهای قاهر غرب در پی ایجاد سلطهی نظامی و سیاسی و اقتصادی بودند. نقش شرقشناسی نیز کمک به تثبیت سلطهی فرهنگی بوده تا چرخه سلطهی غرب تکمیل گردد.
سنتهای علوماجتماعی در قرن نوزدهم در کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، ایتالیا و آمریکا شکل گرفت که در عین حال سالهای اوج قدرت امپریالیسم بود. کشورهای به وجود آورنده جامعهشناسی در همان زمان تبدیل به قدرتهای استعماری شده بودند که بخش قابل توجهی از قارههای آسیا و آفریقا را در دست داشتند. اگر چه جامعهشناسانی هم بودند که نسبت به اعمال دول امپریالیستی آگاهی داشتند، اما در آن برهه قالب جریان جامعهشناسی به نوعی با مقولات شرقشناسانه و اروپامدارانه درگیر بود. دستکم جامعهشناسان کلاسیک همچون وبر، دورکیم و اسپنسر، امپریالیسم و ماجراجوییهای دول استعمارگر را نادیده گرفته بودند. هژمونی ایدهی قوممداری و برتری نژادی که مانع از بروز و ظهور ایدههای دیگری همچون کثرتگرایی و نسبیتگرایی میشد، در سالهای ابتدایی بر جریان غالب علوماجتماعی تسلط داشت.
امروز نمیتوان از جامعهشناسی و مکاتب مختلف آن فارغ از ارزشها یا باورهای مبدعان آن سخن گفت. این امر به گونهای در جامعهشناسی قرن نوزدهم دیده میشود، همچنان که با وجود ادعا مبنی بر علمی بودن و استفاده از روشهای علمی همچون مشاهده، تجربه، مقایسه و … بیشتر جنبه عقیدتی داشتهاند تا حقیقتا علمی. این گزاره که از کتاب یکی از شارحان غربی نظریههای جامعهشناسی استخراج شده خود گویای این است که جامعهشناسی از بدو شکلگیری آن خالی از ارزشها و هنجارها نبوده و در درون خود پیشفرضهایی داشته، و این در حالی است که جامعهشناسان همواره تلاش داشتهاند تا اصول علمی مبرا از ارزش را ترویج کنند و از پیشفرضها دوری کنند. توجه به شرق و پرداختن به آن و تلاش برای توضیح دادن شرق و از جمله ایران، نظر اندیشمندانی همچون ارسطو، آدام اسمیت، مونتسکیو، هگل، مارکس، انگلس، وبر و ویتفوگل را بهخود جلب کرده و هر یک به فراخور بضاعت شناختی و علمیِ خود در موردِ آن پیشفرضها و فرضیههای گوناگون و متفاوت از یکدیگر ارائه دادهاند که این خود، دلیل بر سستی و ناهمواری بینش آنها نسبت به یک نظریه کلی و به دقت تعریف نشده است.
برآمدن سنت پسااستعماری را به کتاب «شرقشناسی» ادوارد سعید در سال 1978 منتسب میکنند. حتی اگر این انتساب به دور از ایراد و اشتباه نباشد، باید گفت انتشار کتاب شرقشناسی نقطهی عطفی در مطالعات پسااستعماری قلمداد میگردد. اما طلیعههای نقد استعمار در آثار و آرای نویسندگان و نظریهپردازان پیش از سعید نیز قابل توجه است، که میتوان برای مثال به فرانتس فانون و از مهمترین آثارش «دوزخیان روی زمین» و «پوست سیاه،صورتکهای سفید» اشاره کرد. پسااستعماری را غالبا در دومعنا به کار بردهاند: یکی بعد از استعمار و دیگری ضداستعمار.
سنت پسااستعماری نیز در ایران، سابقهی طولانی دارد و به پیش از انقلاب اسلامی بازمیگردد. در اواسط دههی بیست خورشیدی، سید فخرالدین شادمان کتاب «تسخیر تمدن فرنگی» را مینویسد. در سالهای آغازین دههی چهل خورشیدی کتاب «غربزدگی» جلال آلاحمد منتشر میشود. پس از آلاحمد، چهرهی شاخص و تاثیرگذار دیگر این سنت در ایران علی شریعتی بود. همینطور در دههی پنجاه خورشیدی، دیگر نویسندگان ایرانی، دست به انتشار آثار متعددی میزنند، برای مثال داریوش شایگان «آسیا در برابر غرب» را مینویسد، احسان نراقی در مقام یک جامعهشناس، «غربت غرب» و «آنچه خود داشت» و سید حسین نصر آثاری را در زمینهی علوم و فلسفهی اسلامی منتشر میکند. بنابراین طلیعههای سنت پسااستعماری، پیش از انتشار شرقشناسی ادوارد سعید، در ایران وجود داشته است. در علوماجتماعی نیز میتوان به برخی کوششها اشاره کرد، برای مثال یکی از نخستین تلاشها در این زمینه که کمتر دیدهشده از مرتضی کُتبی است که در همان سالهای نخست بعد از انقلاب اسلامی، مقالهای را در نقد شرقشناسی منتشر میسازد: «نقش شرقشناسی در استعمار غربی»؛ که در آن ایدههای جالب و مختلقی از جمله تاسیس غربشناسی در مقابل شرقشناسی در ایران را مطرح کرده است.
با توجه به آنچه پیش از این به طور خلاصه آمد، میتوان به برخی موضوعات پیشنهادی در مطالعات پسااستعماری اشاره کرد:
نقد پسااستعماری هنر و ادبیات.
نقد پسااستعماری سینما.
نقد پسااستعماری رویکردها و نظریههای علوماجتماعی.
نقد پسااستعماری نظریهها و مطالعات تاریخی شرقشناسانه.
نقد پسااستعماری بنیانهای فلسفی مکتب نوسازی و اندیشه پیشرفت.
نقد پسااستعماری بنیانهای فلسفی اروپامداری.
آغازگاههای سنت پسااستعماری در ایران.
وضعیت کنونی مطالعات پسااستعماری، نظریهها و پژوهشهای متاخر.
نویسنده: سورن مصطفائی
مهلت ارسال آثار: ۳۰ بهمنماه